خانه فریدمن، ساخته شده در سال 1949، تا حد زیادی ویران شده است. عکس‌ها از جولیوس شولمن / با مجوز از مجموعه دیجیتال مؤسسه تحقیقات گتی
خانه فریدمن، ساخته شده در سال 1949، تا حد زیادی ویران شده است. عکس‌ها از جولیوس شولمن / با مجوز از مجموعه دیجیتال مؤسسه تحقیقات گتی

تاریخ‌های پنهان از دست رفته در آتش‌سوزی‌های لس‌آنجلس

بسیاری از خانه‌های مدرنیستی بزرگ سوختند، اما یک بنای یادبود فرهنگ آلمانی در تبعید جان سالم به در برد.

مصرانه‌ترین کلیشه‌ها در مورد لس‌آنجلس این است که مکانی بدون گذشته است. برنارد-هانری لوی، در سفرنامه خود در سال 2006، «سرگیجه آمریکایی»، لس‌آنجلس را «شهری بدون تاریخ ... که تاریخ‌مندی آن چیزی نیست جز یک پشیمانی بی‌سن‌وسال» خواند. یک دهه قبل، مایکل دیر، جغرافی‌دان شهری، از «شهری بدون گذشته» سخن گفت، شهری که «به طور مداوم آثار فیزیکی شهرسازی‌های قبلی را پاک کرده است.» در سال 1924، کلیتون همیلتون، منتقد نمایشنامه، همین عبارت تحقیرآمیز را در مقاله‌ای برای قرن به کار برد و افزود که لس‌آنجلس «خاطره‌ای ندارد، زیرا چیزی برای به یاد آوردن ندارد.» فرمول «شهر بدون گذشته» آنقدر کهنه است که می‌توان مجسمه‌ای برای آن برپا کرد.

شاید آتش‌سوزی‌هایی که لس‌آنجلس را در اوایل ژانویه ویران کرد، چنین کلیشه‌هایی را حداقل برای مدتی از گردش خارج کند. در پاسیفیک پالیسیدز، آلتادنا، و مالیبو، تاریخ سوخت و آسمان را سیاه کرد. فهرست ساختمان‌های ویران شده که توسط حافظه لس‌آنجلس و USModernist منتشر شده است، نقشه شبحی از گذشته‌ای را ارائه می‌دهد که بسیار فراتر از حافظه زنده است. یکی از تلفات قابل توجه، خانه اندرو مک‌نالی است، یک ویکتوریایی ملکه آن با سبک پرپیچ‌وخم که زمانی در میان باغ‌های مرکبات در آلتادنا قرار داشت. مک‌نالی، یکی از بنیانگذاران شرکت نقشه‌سازی رند مک‌نالی، در دهه هشتاد قرن نوزدهم عاشق کالیفرنیای جنوبی شد و به تبلیغات شیدایی که باعث رونق املاک در آن دهه شد، کمک کرد. خانه او که توسط معمار فردریک روهریگ در سال 1887 طراحی شده بود، شامل یک اتاق سیگار کشیدن هشت ضلعی ترکی بود که گفته می‌شود موادی از نمایشگاه کلمبیای جهانی سال 1893 را در خود جای داده است. چند روز پیش از این مکان بازدید کردم. سه دودکش بلند باقی مانده بود.

در روزهای اخیر، من در اطراف لس‌آنجلس بزرگ رانندگی می‌کردم و سعی می‌کردم با نگاه‌های متوقف، مقیاس فاجعه را درک کنم. در طول همه‌گیری، زمانی که در مورد معمار مدرنیست ریچارد نویترا می‌نوشتم، از ترافیک سبک برای پرسه زدن در سراسر شهر استفاده می‌کردم و به دنبال میراث مدرنیستی فوق‌العاده غنی آن بودم. من یک چک لیست از چند صد خانه توسط نویترا، آر.ام. شیندلر، گریگوری آین، هارول همیلتون هریس، رافائل سوریانو و سایر پیشگامان مدرنیست را بررسی کردم. در طول راه، خانه‌های ییلاقی باشکوه گرین و گرین، ویلاهای شبه اسپانیایی و نئوایتالیایی، خانه‌های مزرعه‌ای براق کلیف می و بقیه چشم‌انداز ساخته شده لس‌آنجلس را دیدم. ده‌ها مسکنی که در آن سفرها دیدم از بین رفته‌اند، از جمله سه مورد توسط نویترا: خانه هیس، خانه کسلر و خانه فریدمن، همه در پاسیفیک پالیسیدز.

معماری مسکونی کالیفرنیای جنوبی مدت‌هاست به دلیل التقاط بی‌نظم آن مورد تمسخر قرار گرفته است. خود نویترا از «مجموعه‌ای از چیدن‌ها و خورده‌ریزها از تمام عرض‌های جغرافیایی و طول‌های جغرافیایی تاریخی» آن ابراز تاسف کرد. اما این ترکیب سبک‌ها با گذشت زمان منطق تصادفی خود را ایجاد کرد. خانه فریدمن که در سال 1949 برای نویسنده ریاضیدان بندیکت فریدمن و نویسنده فمینیست نانسی فریدمن ساخته شده بود، بر روی صخره‌های پالیسیدز، بالای ساحل ایالتی ویل راجرز قرار داشت. مانند بسیاری از سازه‌های نویترا، ظاهری کم‌ارتفاع و مراقب داشت، با پنجره‌های روبانی که از زیر لبه سقف آویزان بیرون می‌آمدند. در آن طرف خیابان، خانه مورتنسن، یک ویلای احیای استعماری اسپانیایی از سال 1929، با طاق‌های درباری زیر سقف سفالی قرمز مدیترانه‌ای قرار داشت. در ابتدا، ساختار قدیمی‌تر باید با سوء ظن به ساختار جدیدتر نگاه کرده باشد، اما با گذشت زمان هر کدام به وضعیت کلاسیک خود رسیدند. هر دو از بین رفتند، اگرچه سازه نویترا کمی مقاوم‌تر بود: بخش‌هایی از قاب فلزی در برابر شعله‌ها مقاومت کرد.

شاید دلخراش‌ترین فقدان، توسعه گریگوری آین به نام پارک پلند، در جامعه ثبت نشده آلتادنا باشد. آین، شاگرد شیندلر و نویترا که به سمت محافل رادیکال گرایش داشت، از همکاران خود به دلیل نادیده گرفتن «مشکلات معماری رایج مردم عادی» انتقاد کرد. نیاز شدید به مسکن جدید پس از جنگ جهانی دوم باعث شد تا آین کلونی سرسبز و صمیمی از خانه‌ها را تصور کند. او در ابتدا یک مجتمع متشکل از شصت خانه را برنامه‌ریزی کرده بود، اما تنها بیست و هشت خانه ساخته شد که هر دو طرف یک بلوک خیابان هایویو را اشغال می‌کردند. الگوی مدرنیستی معمولی اواسط قرن با یک محیط پارک مانند غنی رنگ آمیزی شده بود. معمار منظر گرت اکبو، سپیدار لمباردی، زیتون، اکالیپتوس کوتوله و نخل بادبزنی مکزیکی کاشت. خیابان هایویو اکنون منظره‌ای خردکننده است: یک خانه پس از دیگری مسطح شده است. در مقابل شماره 2744، یک یادگار غم‌انگیز - یک دروازه رنگارنگ اصلی، به سبک موندریان - قرار دارد. با این حال، هفت مورد از بیست و هشت مورد به نوعی دست نخورده باقی مانده‌اند، که امکان تصور بازگشت پارک پلند به زندگی را فراهم می‌کند.

تاریخ معماری لس‌آنجلس همچنین شامل پروژه‌های آرمان‌گرایانه‌ای است که هرگز به نتیجه نرسیدند. آین، در دوره پس از جنگ، به دلیل ارتباطات کمونیستی خود عملاً در لیست سیاه قرار گرفت، و زمانی که محدودیت‌های نژادپرستانه بر یکی از جاه‌طلبانه‌ترین پروژه‌های او - خانه‌های اجتماع در رسدا - تحمیل شد، او و همکارانش از سازش امتناع کردند. نویترا نیز به نوبه خود، طرح خود برای مسکن کم‌درآمد در الیسیان پارک را توطئه سوسیالیستی خواند. نگرش‌ها در مورد مسکن در لس‌آنجلس در سال‌های اخیر تا حدی تکامل یافته است. فرقه متعصبانه مسکن تک خانواری جای خود را به قوانین سهل‌گیرانه‌تری در مورد سازه‌های متعدد در قطعات منفرد داده است. طرح‌های تحقق نیافته آین و نویترا می‌توانند الگوهایی برای بازسازی‌های آینده شوند.

استخر شنا در خانه فریدمن.
استخر شنا در خانه فریدمن.

جدول‌بندی تلفات از طریق آدرس‌های معماری نخبگان، به سختی دامنه فاجعه را منتقل می‌کند. هر خانه سوخته، مهم نیست که نمای آن چقدر ناشناس باشد، یک آرشیو شخصی، یک موزه خصوصی، یک فروشگاه از تاریخ فردی را در خود جای داده است. راهنماهای تور و فعالان حفاظت کیم کوپر و ریچارد شاو، که خبرنامه پر سر و صدایی با عنوان Esotouric می‌نویسند، اینگونه می‌گویند:

چه چیزی را از دست داده‌ایم؟ خیلی زیاد! نقاط دیدنی و مناظر، خانه‌های خانوادگی و ساختمان‌های آپارتمانی، کسب و کارهای کوچک و فضاهای اجتماعی، کتابخانه‌ها، موزه‌ها، مدارس، کلیساها، فروشگاه‌های سخت‌افزار، کافی شاپ‌ها، استودیوهای هنری، سوپرمارکت‌ها، کلبه‌های ماهیگیری و طویله‌های اسب، کتاب‌ها و عکس‌ها و نقاشی‌ها و اشیاء هنری، چیزهای معمولی و غیرقابل تعویض، خاطرات عشق‌های از دست رفته، آثار باستانی که با اهمیت شخصی و دیگران که مشهور جهان هستند می‌تپند، مجموعه‌هایی که در طول چندین عمر شکل گرفته‌اند، درختان انبوه و گلدان‌های بونسای، خودروهای قدیمی و رادیوهای باکلیت، تخم شترمرغ و گوی‌های کریستالی و سکه‌های خوش شانس، گلدوزی و چوب ماهیگیری، چیزهایی که در تلویزیون برایشان عزاداری شده است و تلفات ناشناخته، که بیشتر آنها اکنون خاکستری هستند که در جو معلق شده و کیلومترها توسط بادهای بی‌رحم سانتا آنا حمل می‌شوند.

برای چندین سال، من روی کتابی در مورد یکی از قابل توجه‌ترین مراحل تاریخ لس‌آنجلس کار کرده‌ام: موج عظیمی از مهاجران فرهنگی آلمانی زبان، عمدتاً یهودی، که در دهه‌های نوزده بیست، سی و چهل در جنوب کالیفرنیا ساکن شدند و معماری، فیلم، موسیقی و ادبیات را تغییر دادند. من دیدارهای زیادی با نوادگان و آشنایان آن تبعیدی‌ها داشته‌ام که هنوز در این منطقه زندگی می‌کنند. در پشت یک در به ظاهر معمولی ممکن است جایزه اسکار ارنست لوبیچ، عکس‌های تعطیلات فرد زینه مان یا ساعت مچی مکس راینهارت قرار داشته باشد.

یک سال پیش، به خیابانی مشرف به دره لاس پولگاس، در پاسیفیک پالیسیدز رفتم تا با کتی کوهنر-زوکرمن، چهره افسانه‌ای لس‌آنجلس که نه تنها در بین وقایع نگاران مهاجرت بلکه در بین مورخان موج سواری نیز شناخته شده است، تماس بگیرم. او و همسرش، ماروین زوکرمن، مترجم ییدیش، به مدت پنجاه سال در خانه‌ای آفتابی و ملایم مدرن زندگی کرده بودند که بخشی از آن توسط پل هاگ، شاگرد نویترا طراحی شده بود. والدین کوهنر-زوکرمن، فردریک و میمی کوهنر، هر دو مهاجر بودند که در اتریش-مجارستان متولد شدند. برادر فردریک، پل، در اوایل کار در هالیوود، ابتدا به عنوان تهیه‌کننده و بعداً به عنوان یک نماینده موفقیت کسب کرده بود. فردریک به عنوان فیلمنامه‌نویس کار پیدا کرد و رمان‌هایی را نیز در کنار آن نوشت. زمانی که کوهنر-زوکرمن نوجوان بود، موج‌سواری را آغاز کرد و پدرش رمانی بر اساس داستان‌های ساحلی او نوشت. نتیجه «جیجت» بود، که در سال 1957 به یک پرفروش تبدیل شد و الهام‌بخش ژانر فیلم موج‌سواری شد. کوهنر-زوکرمن هنوز هویت متناوب خود را به عنوان جیجت پذیرفته است. او در پادکست مالیبو با موضوع همکارم دانا گودیر با عنوان «تپه‌های گمشده» ظاهر شده و از برخوردهایش با میکی دورا موج‌سوار مشهور و بحث برانگیز گفته است.

کوهنر-زوکرمن در خانه‌اش، سوغاتی‌های دنیای والدینش را به من نشان داد که در میان یادگاری‌های روزهای ساحلی‌اش قرار داشتند. یکی از آنها یک نسخه صحافی شده از پایان نامه دانشگاه وین پدرش، «فیلم آلمانی: وضعیت و نقد یک هنر شاعرانه جدید» نوشته شده در سال 1929، در پایان دوره فیلم صامت بود. مارو زوکرمن که به ما پیوسته بود، گفت که یک بار از پدر همسرش پرسیده بود که موضوع این پایان نامه چیست و کوهنر با تاسف پاسخ داده بود: «قرار بود بگوید که آمدن صدا به فیلم پایان فیلم به عنوان یک شکل هنری بود». کوهنر-زوکرمن همچنین نسخه‌ای از رمان توماس مان با عنوان «دکتر فاوستوس» را که در تبعید بین سال‌های 1943 و 1947 نوشته شده بود، بیرون آورد. روی صفحه عنوان نوشته شده بود: «خانم میمی کوهنر، باشد که این هدیه از طرف همسرش، یک هدیه کریسمس از طرف من، توماس مان، پاسیف. پالیسیدز، 18 دسامبر 1947 نیز باشد.»

کوهنر-زوکرمن خانه‌اش را در آتش‌سوزی پالیسیدز از دست داد. من چند روز پیش با او در تماس بودم، زیرا او به دنبال مکانی جدید برای اقامت بود. او به من گفت: «من موفق شدم خاطراتم را که در مورد روزهای 'جیجت' زیاد است، نجات دهم. امیدوارم آنها را منتشر کنم. من چند آلبوم عکس هم برداشتم. اما وقت زیادی نداشتم. کسی در را می‌کوبید و به من می‌گفت که بیرون بروم.» متاسفانه، «فیلم آلمانی: وضعیت و نقد یک هنر شاعرانه جدید» نجات نیافت. در مورد نسخه امضا شده «دکتر فاوستوس»، کوهنر-زوکرمن اخیراً آن را به خانه توماس مان که از آتش‌سوزی‌ها جان سالم به در برده بود، اهدا کرده بود.

خانه‌های تاریخی دیگر جان سالم به در بردند - گاهی اوقات به طور معجزه آسایی، گاهی اوقات با تلاش‌های سرسختانه. من به دره خلوت که به نام‌های مختلف دره سانتا مونیکا و دره روستیک، در شمال غربی مرکز شهر سانتا مونیکا شناخته می‌شود، رفتم تا با نویسنده و طراح کوین کیم، که برای محافظت از این منطقه کار می‌کرد، ملاقات کنم. کیم مدیر بنیاد چارلز مور، یک سازمان مستقر در آستین، تگزاس است که بر میراث یکی از روح‌های راهنمای معماری اواخر قرن بیستم نظارت دارد. دغدغه اصلی کیم، به‌طور قابل‌درکی، خانه لیلند برنز بود که مور در سال 1972 طراحی کرده بود و این بنیاد آن را حفظ می‌کند. کیم وقتی آتش‌سوزی‌ها شروع شد به لس‌آنجلس پرواز کرد و چند شیء مهم را از خانه خارج کرد. او به من گفت: «فکر می‌کردم دارم با آن خداحافظی می‌کنم.» با این حال، بیشتر دره جان سالم به در برد. چند تن از اهالی شورشی دستور تخلیه را نادیده گرفته بودند و توانستند آتش‌سوزی‌های متناوب را خاموش کنند.

ما در امتداد جاده مسا قدم زدیم که در قلب دره به صورت یک حلقه محکم می‌چرخد. از خانه تورنتون آبل، یک اثر سفید و نقره‌ای به سبک نویترا و خانه خوش ساخت و روان که هارول همیلتون هریس برای جان انتنزا، امپراتور معماری، ساخته بود، عبور کردیم. کیم به من گفت: «برای چند روز، من مخفیانه وارد دره می‌شدم یا با پلیس یا گارد ملی صحبت می‌کردم. سپس، وقتی این موضوع آزاردهنده شد، من تمام وقت در اینجا اقامت کردم. چند نفر از نیروهای امنیتی دوستانه برایم تدارکات می‌آوردند. من خانه‌های همسایه‌ها را بررسی می‌کردم، به گربه‌ها و همچنین چند خروس غذا می‌دادم و آتش‌ها را جایی که پیدا می‌کردم خاموش می‌کردم.» او به تپه مجاور اشاره کرد که بخشی از آن سوخته بود. «من یک روز را صرف کنترل منطقه کردم. وقتی کارم تمام شد، پوشیده از دوده بودم.»

ما در کنار یک نرده چوبی بلند توقف کردیم که بخشی از آن سوخته بود. تیم هاین، پسر یکی از ساکنان قدیمی دره، به خاموش کردن آتش در اینجا کمک کرده بود قبل از اینکه بیشتر پیشروی کند. در چند قدمی آن، یک استودیوی پانصد فوت مربعی قرار دارد که نویترا در سال 1936 برای دیوید مالکولمسون، نویسنده کتاب‌های بزرگسالان جوان در مورد سگ‌ها، یا به طور دقیق‌تر، برای مادر همسر مالکولمسون ساخته است. دیوارهای سبز آووکادویی آن بدون لکه بودند.

خود خانه برنز یک شاهکار از تاریخ پنهان است. نمای بیرونی گچ بری با رنگ گرم، جای خود را به وفور تقریباً ویکتوریایی سقف‌های طاق‌دار، راه‌پله‌های پیچ در پیچ و قفسه‌های کتاب پیچیده می‌دهد. برنز که در سال 2021 درگذشت، استاد برنامه ریزی شهری در دانشگاه کالیفرنیا لس آنجلس بود، اما موسیقی اولیه را نیز دوست داشت، و دیدنی‌ترین ویژگی خانه او یک ارگ به سبک باروک است - ساخته یورگن آرند، سازنده و مرمت گر ارگ آلمانی فقید. کیم گفت: «از دست دادن همه اینها دلخراش بود. اما هر فقدانی دلخراش است - نمی خواهم این خانه مهمتر از هر خانه دیگری به نظر برسد. ما فقط سعی می کنیم آنچه را که می توانیم نجات دهیم.»

پس از ترک دره، شروع به رانندگی در امتداد بلوار سانست، به سمت اقیانوس کردم. پوشش خبری نمی‌تواند شما را برای بی‌پایانی گیج‌کننده تخریب، و نه برای بوی فلزی که از پنجره‌های بسته به داخل نفوذ می‌کند، آماده کند. پس از حدود یک مایل، با واحه زشت مرکز خرید دهکده پالیسیدز مواجه می شوید. ريک کاروسو، سازنده املاک و نامزد ناموفق شهرداری، موفق شده بود با کمک يک واحد آتش نشانی خصوصی و کامیون های آب خصوصی، دارایی خود را نجات دهد. بنابراین است که یک ارهون و یک لولولمون آماده تجارت به نظر می رسند، در حالی که خانه ها در تمام جهات با خاک یکسان شده اند.

به رفتن ادامه دادم، از کنار ردیفی از خودروهای سوزانده شده، از کنار اسکلت کلیساها و خاکستر مدارس گذشتم، تا اینکه به پاسئو میرامار رسیدم که درست قبل از تقاطع بلوار سانست و بزرگراه ساحل اقیانوس آرام، به سمت تپه‌ها می‌پیچید. در اینجا، آتش به شکلی هوس آلود رفتار کرده بود. برخی از خانه‌ها از بین رفته بودند. برخی دیگر به طرز عجیبی دست نخورده بودند. بالای یک سطل بازیافت سبز، یک درخت کریسمس مینیاتوری قرار داشت که در یک تابه پلاستیکی قرمز محصور شده بود. این درخت کوچک بیشتر سوزن‌های خود را ریخته بود، اما نسوخته بود. قلمه های موجود در سطل هنوز سبز بودند. خانه پشتی از بین رفته بود.

من به سمت ویلا آرورا، در 520 پاسئو میرامار، بزرگترین بقایای مهاجرت، مکانی که آنقدر غرق در تاریخ است که سازمان های دولتی آلمان آن را به عنوان یک موزه-اقامت هنرمندان حفظ می کنند، می رفتم. این ویلا در سال 1928 به عنوان خانه نمایشی لس آنجلس تایمز - پرچمدار یک توسعه جدید نخبگان، املاک میرامار - آغاز به کار کرد. (هری چندلر، ناشر لس آنجلس تایمز، در مورد ترکیب روزنامه نگاری و سودجویی املاک و مستغلات ابایی نداشت.) معمار مارک روی دانیلز نمونه ای به ویژه مجلل از سبک استعماری اسپانیایی را تولید کرد که نشان دهنده تصاحب انگلیسی ها از آلتای کالیفرنیا بود. تایمز مقالات بی دغدغه ای را منتشر کرد که «کاشی کاری دستی» روی سقف و «طرح گردوی منبت کاری شده» سقف ها را ستایش می کرد. اگر ویلیام راندولف هرست مجبور می شد قلعه سان سیمئون خود را با بودجه بسیار محدودتری بسازد، ممکن بود به چیزی مشابه دست پیدا کند.

هنگامی که رکود بزرگ فرا رسید، پروژه املاک میرامار با شکست مواجه شد. این ویلا در سال 1939 خالی از سکنه شد. چهار سال بعد، توجه مارتا فویشتوانگر، همسر رمان نویس مهاجر آلمانی، لیون فویشتوانگر را به خود جلب کرد. قیمت بسیار پایین بود: نه هزار دلار، یا حدود صد و شصت و چهار هزار دلار امروز. بسیاری از پنجره ها شکسته بودند و خاک روی زمین جمع شده بود. مارتا آن مکان را تمیز کرد و آن را با وسایلی از فروشگاه های ضایعاتی مبله کرد. وقتی هانس ایسلر آهنگساز چپ گرا مجبور شد در سال 1948 ایالات متحده را ترک کند، یک مبل بزرگ ماهون را پشت سر گذاشت. در همین حال، لیون شروع به بازسازی کتابخانه خود کرد. او که یک کتاب شناس دیوانه بود، دو بار مجموعه کتاب های خود را از دست داده بود: اولین بار زمانی که در سال 1933 برلین را ترک کرد. سپس زمانی که در سال 1940 از فرانسه فرار کرد. تا زمان مرگش در سال 1958، حدود سی هزار جلد کتاب به دست آورده بود. او که به دلیل دیدگاه های چپ گرایانه اش توسط اف بی آی مورد آزار و اذیت قرار گرفت، به بازگشت به اروپا فکر می کرد، اما مجبور می شد بار دیگر کتابخانه خود را پشت سر بگذارد.

مارتا، یک ورزشکار با لباس های بوهمی، سی سال دیگر پس از مرگ شوهرش زندگی کرد. در سال 1961، او از خانه خود در برابر آتش‌سوزی بل ایر، که تقریباً پانصد خانه در غرب لس‌آنجلس را سوزاند، دفاع کرد. بادهای سانتا آنا طوفانی آتش را به سمت دره مجاور فرستاده بود و زغال ها روی سقف فرود می آمدند. مارتا در مصاحبه تاریخ شفاهی با لارنس وشلر به یاد آورد: «خاکسترهای آتش بالای مچ پاهایم بود. تمام سقف پر از خاکستر داغ بود.» خوشبختانه، مارتا از قبل سازه را آبپاشی کرده بود و آن کاشی های دست ساز مقاوم بودند. او تنها کسی بود که در پاسئو میرامار مانده بود که بادها تغییر کردند و خطر رفع شد. همین اتفاق در 7 و 8 ژانویه امسال رخ داد، با این تفاوت که نزدیکتر بود. خانه های دو طرف کاملاً نابود شده بودند. آتش از دامنه تپه تا لبه چمن کوچک پشتی رسیده بود. اما به ویلا آسیب واضحی وارد نشد. بیش از بیست هزار کتاب لیون روی قفسه ها باقی مانده است. او کتابخانه خود را برای بار سوم از دست نداده بود.

بعد از ظهری که از ویلا دیدن کردم، ماشین آتش نشانی 391 از اداره آتش نشانی مونتسیتو بیرون پارک شده بود. آتش نشانان در حالی که منتظر شعله ور شدن دوباره بودند، از این ملک به عنوان دیدبانی استفاده می کردند. من احمقانه اما صمیمانه از آنها برای کاری که انجام می دادند تشکر کردم. وقتی پرسیدند چه چیز خاصی در مورد آن مکان وجود دارد، به آنها گفتم که تبعیدیانی را که از آلمان نازی گریخته بودند در خود جای داده است و اکنون محل اقامت نویسندگان و هنرمندان است. توضیحات پر پیچ و خم من به دلیل یک کار فوری متوقف شد: آتش نشانان متوجه یک ستون دود کوچک شدند که از محوطه خانه مجاور بلند می شد. آنها در حالی که من از تپه تراشیده شده به پایین رانندگی می کردم، آن نقطه را با آب خیس می کردند.؟