ترامپ ما را قربانی میکند
نخستین دولت ترامپ با یک دروغ آغاز شد.
در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۷، شان اسپایسر، دبیر مطبوعاتی وقت دونالد ترامپ، ادعا کرد که ترامپ بزرگترین مخاطبی را داشته که تاکنون شاهد تحلیف ریاست جمهوری بودهاند. عکسها به وضوح نشان میداد که این ادعا نادرست است. باراک اوباما، سلف ترامپ، در مراسم تحلیف اول خود جمعیت بسیار بیشتری را به خود جلب کرده بود. اما مهم نبود.
اسپایسر گفت: «این تلاشها برای کاهش اشتیاق تحلیف شرمآور و نادرست است.»
از یک نظر، دروغ اسپایسر پیش پا افتاده بود. اما از جنبهای دیگر، این موضوع اهمیت زیادی داشت، زیرا این یک دروغ در مورد یک واقعیت قابل اثبات بود. کلیان کانوی، که در آن زمان مشاور ترامپ بود، به طور بهیادماندنی از اسپایسر دفاع کرد و ادعا کرد که او «حقایق جایگزین» ارائه میدهد و با واقعیت قابل مشاهده مانند موم داغ رفتار میکند تا به میل خود شکل دهد.
هشت سال به جلو بروید. ترامپ بار دیگر رئیس جمهور است. جفری گلدبرگ، سردبیر آتلانتیک، به اشتباه در یک گروه چت خصوصی قرار گرفت - از طریق سیگنال، یک برنامه پیام رسانی غیر دولتی - که در آن مقامات دولت ترامپ در مورد یک کمپین بمباران برنامه ریزی شده در یمن بحث کردند. گلدبرگ گزارش داد در مورد نقض بیپروا و ویرانگر امنیت ملی. اما دولت ترامپ به جای اذعان به اشتباه و قول رسیدگی به آن، به طور انعکاسی از رویکرد استاندارد خود پیروی کرد: حمله. لکهدار کردن. طفره رفتن.
بخوانید: استاندارد دوگانه در مرکز فاجعه سیگنال
ترامپ گفت درباره گلدبرگ: «او، همانطور که میدانید، یک آدم کثیف است، اما در بالاترین سطح». «مجله او در حال شکست است.» پیت هگست، وزیر دفاع، که حساسترین اطلاعات را در گروه چت به اشتراک گذاشت، حمله خود به گلدبرگ را در لایههای دروغ پیچید: «شما در مورد یک روزنامهنگار به اصطلاح فریبکار و بیاعتبار صحبت میکنید که از پدال کردن فریبها بارها و بارها حرفهای ساخته است.» او افزود: «هیچکس در حال ارسال پیامک در مورد برنامههای جنگی نبود.» کارولین لیویت، دبیر مطبوعاتی کاخ سفید، در رسانههای اجتماعی گفت: «کل این داستان فریب دیگری بود که توسط یک ترامپستیز نوشته شده بود که به دلیل چرخشهای هیجانانگیز خود مشهور است.» یک نفر پس از دیگری در سطح بالا اصرار داشتند که این داستان سر و صدای زیادی درباره هیچ چیز نیست. آنها به ما اطمینان دادند که اطلاعاتی که به اشتراک گذاشته شده است، چیزی نیست که افشای آن خطرناک باشد.
به جز اینکه بود.
همانطور که واشنگتن پست گزارش داد، «جدول زمانی حمله یمن که پیت هگست، وزیر دفاع، در یک گروه چت سیگنال ارسال کرد، بر اساس دستورالعملهای پنتاگون، به قدری طبقهبندی شده بود که جزئیات باید به یک کانال ویژه و مجزا با کد واژه خاص خود محدود میشد و دسترسی به شدت محدود میشد. به گفته مقامات سابق وزارت دفاع.» جنیفر گریفین، خبرنگار ارشد امنیت ملی در فاکس نیوز، گزارش داد که یک مقام ارشد سابق وزارت دفاع به او گفته است که نوع اطلاعات موجود در چت «به دشمن اجازه میدهد تا هدف را جابجا کند و اقدامات مرگبار علیه نیروهای آمریکایی را افزایش دهد.»
مشاور امنیت ملی مایک والتز، که ناخواسته گلدبرگ را به چت دعوت کرده بود، گفت: «من میتوانم به شما 100 درصد بگویم: من این پسر را نمیشناسم» و «اگر با او برخورد میکردم، اگر او را در یک صف پلیس میدیدم، او را نمیشناختم.» عکسی به زودی ظاهر شد که این دو را در یک رویداد در سال 2021 در کنار هم نشان میداد.
گلدبرگ، در پاسخ به مه سیاه دولت ترامپ - که در ابتدا تصمیم گرفته بود ماهیت اطلاعات به اشتراک گذاشته شده در چت سیگنال را به طور کلی و بدون ارائه جزئیات خاص توصیف کند - متن ها را منتشر کرد تا به مردم اجازه دهد به نتیجه گیری های خود برسند. دولت ترامپ به نوبه خود بار دیگر می خواهد شما باور کنید که دو و دو پنج می شود.
در فیلم 1944 GASLIGHT، یک زن جوان، پائولا آلكویست، عاشق مردی مسنتر، گریگوری آنتون، میشود و با او ازدواج میکند. در طول فیلم، گریگوری - حیلهگر، دمدمی مزاج، کاریزماتیک - پائولا را فریب میدهد تا فکر کند که عقلش را از دست میدهد. او این کار را با دستکاری حافظه او، متهم کردن او به پنهان کردن نقاشی ها و دزدیدن وسایل، منزوی کردن او، کاهش ارزش خود و اعتماد به نفس او و انکار واقعیت انجام می دهد. عنوان فیلم به ترفند گریگوری برای کم و زیاد کردن مخفیانه روشنایی گاز داخلی در حالی که اصرار دارد پائولا در حال تصور تغییرات است، اشاره دارد.
در نزدیکی پایان فیلم، پائولا متوجه می شود که توسط گریگوری، قاتلی که می خواهد او را به یک مؤسسه روانی بسپارد تا بتواند کنترل یک ملک را به دست آورد، فریب خورده است. بازرسی که پرونده را حل می کند، به پائولا می گوید: «شما عقل خود را از دست نمی دهید. شما به آرامی و به طور سیستماتیک در حال بیرون راندن از عقل خود هستید.»
این فیلم اصطلاح gaslighting را به ما داد که نوع خاصی از دستکاری روانی را توصیف می کند. برای موفقیت، از کسانی که مورد هدف قرار می گیرند، می خواهد که آنقدر سردرگم شوند که شروع به شک کردن به خود کنند، گیج شوند و ادراک خود از واقعیت را زیر سوال ببرند. روانشناسان بالینی می گویند که با پیشروی گازلایتینگ، قربانیان آن نه تنها شروع به انکار واقعیت می کنند، بلکه شروع به پذیرش واقعیت نادرست فرد گازلایت کننده می کنند.
گازلایت کننده ها دستکاری کننده و کنترل کننده هستند، از تحقیر و توهین به دیگران راحت هستند. آنها در انکار، دروغ گفتن و فرافکنی ماهر هستند. و گاهی اوقات، اگر به اندازه کافی خوش شانس و به اندازه کافی ماهر باشند، به کاخ سفید می رسند. وقتی این کار را انجام میدهند، وحشتهایی که معمولاً بر سر یک فرد میآیند، به جای آن بر سر یک ملت کامل میآیند.
در آن نقطه، ماشین عظیم دولت فدرال، با حمایت گروههای بیرونی و رسانهها، بخشی از یک کمپین گسترده و بیامان اطلاعات نادرست میشود. هدف ایجاد بیاعتمادی، سردرگمی و گمراهی است که اعتماد مردم به نهادها را از بین میبرد و درک آنها از واقعیت را تضعیف میکند. هدف نهایی تفرقه و تضعیف جامعه مدنی و تضعیف توانایی آن در بسیج و انسجام است.
وقتی حقیقت عینی وجود ندارد، وقتی همه می توانند واقعیت خود، فیلمنامه خود و حقایق خود را بسازند، اقتدارگرایان رشد می کنند.
گوش کنید: طبقه بندی شده، یا طبقه بندی نشده؟
گری کاسپاروف، رهبر طرفدار دموکراسی روسیه، در سال 2016 نوشت: «هدف از تبلیغات مدرن تنها گمراه کردن یا پیشبرد یک دستور کار نیست.» «این است که تفکر انتقادی شما را خسته کند، حقیقت را نابود کند.»
با افزایش اطلاعات نادرست و سکوت بیشتر و بیشتر افراد و نهادها، برای حقیقتگویان مهمتر میشود که صحبت کنند، ولو برای اطمینان دادن به کسانی که تبلیغات را باور نمیکنند که عقل خود را از دست نمیدهند.
آنها باید برای هموطنان خود کاری را انجام دهند که بازرس پلیس برای پائولا آلکوئیست انجام داد.
عبور از بحران معرفتی آمریکا - جایی که هیچ واقعیت مورد توافقی وجود ندارد، جایی که سیستم یک جامعه برای تصمیم گیری در مورد آنچه درست است از هم می پاشد - سریع یا آسان نخواهد بود، به خصوص به این دلیل که دولت ترامپ هنوز بیش از 1350 روز دیگر فرصت دارد. وظیفه بازسازی حقیقت یک وظیفه نسلی است و بسیاری از قطعات باید کنار هم قرار گیرند.
این کار با پرسیدن سؤالات درست شروع می شود، مانند سؤالی که به تازگی توسط کریستین دو مز، استاد تاریخ در دانشگاه کالوین، مطرح شده است: "چگونه ما به عنوان شهروندان در یک دموکراسی شرکت می کنیم، در حالی که اطلاعات نادرست بسیار رایج است و در حالی که به نظر می رسد بسیاری از افراد تمایل دارند دروغ ها را باور کنند و واقعیتی را که درست در مقابل ما است نادیده بگیرند؟ وقتی بسیاری از افراد مایلند تمام ارزش ها را رها کنند تا هر بار طرف خود را انتخاب کنند؟"
افرادی که احساس ناتوانی بیشتری می کنند، نسخه ای از این سوال را از من پرسیده اند: "من به عنوان یک شهروند، جدا از رای دادن و تماس با نماینده خود، چه کاری می توانم به طور عملی انجام دهم تا از دموکراسی آمریکایی در برابر حمله ترامپ به نهادها و خود حقیقت محافظت کنم؟"
من برای ارائه پاسخ تلاش کرده ام. کسانی که برای مشورت با آنها تماس گرفته ام نیز همینطور. من هنوز منوی گزینه های قانع کننده ای دریافت نکرده ام. اما من مطمئن هستم که آنچه باید به پاسخ این سوالات اطلاع رسانی کند و آنچه باید قبل از یک برنامه عمل جامع انجام شود، دانش است.
این به معنای روی آوردن به متخصصان تاریخ اطلاعات نادرست است، مانند توماس رید، که می تواند در مورد چگونگی برخورد جوامع با این سؤالات در گذشته صحبت کند. روانشناسان سیاسی، مانند کارن استنر از استرالیا، که می تواند به توسعه زبان برای دسترسی به افرادی که غرق در تحریف ها و فریب ها هستند، کمک کند. و متخصصان روانشناسی و علوم اعصاب، مانند جی ون باول، که کارش به مسائل مربوط به هویت گروهی، انگیزه اجتماعی، همکاری، تعصب بین گروهی و رسانه های اجتماعی می پردازد. این شامل مراجعه به دانشمندان علوم شناختی مانند استیون اسلومن و فیلیپ فرنباخ است که نحوه استدلال، تصمیم گیری و شکل گیری نگرش ها و باورها را مطالعه می کنند. فیلسوفان علم مانند کیلین اوکانر و جیمز اوون ودرال، که استدلال می کنند که نیروهای اجتماعی پایداری باورهای نادرست را توضیح می دهند. پیتر پومرانتسف، که متخصص در غلبه بر چالش های اطلاعات نادرست و قطبی شدن عصر دیجیتال است. و دانشمندان سیاسی مانند برندان نیهان، که بر روی موضوعاتی از جمله درک نادرست و نظریه های توطئه کار می کند.
متخصصان در زمینه اطلاعات نادرست می گویند که ما چیزهای زیادی در مورد انواع مختلف اطلاعات نادرست، اینکه چه کسی هدف قرار می گیرد و چرا، و ابزارهای انتشار آن می دانیم. چیزی که ما نمی دانیم، حداقل هنوز نه، نحوه متوقف کردن آن است. (مداخلاتی که در آن افراد چند سال پیش به آن امید داشتند - از جمله بررسی واقعیت، برچسب های هشدار دهنده و آموزش سواد دیجیتالی - تا حدودی سابقه مختلط دارند.)
لارا پوتنام، استاد تاریخ در دانشگاه پیتسبورگ که روی اطلاعات نادرست کار می کند، به نیویورک تایمز گفت: "چیزهایی که می توانند اعتماد را از بین ببرند، در حدود یک دهه گذشته به سرعت افزایش یافته اند، در حالی که چیزهایی که می توانند اعتماد را بازسازی کنند، به سادگی افزایش نمی یابند." کشف نحوه افزایش اعتماد و حقیقت یک چالش اساسی زمان ما است. این امر مستلزم همکاری افراد و گروه ها برای اصرار بر دیدن جهان همانطور که واقعاً هست، است. آن را به عنوان یک جنبش مخالف، یک جنبش همبستگی آمریکایی در نظر بگیرید.
من یک حس دارم، یا حداقل یک امید. با در هم تنیدن بدخواهی دونالد ترامپ با بی کفایتی او، نارضایتی عمومی افزایش خواهد یافت. ما قبلاً نشانه هایی از آن را می بینیم، زیرا خشم عمومی از ایلان ماسک به سمت تسلا هدایت می شود. ما همچنین آن را در سالن های شهر در مناطق قرمز دیده ایم، جایی که اعضای جمهوری خواه کنگره نه تنها با اضطراب، بلکه با خشم نیز روبرو می شوند. به جمهوری خواهان گفته می شود که از برگزاری سالن های شهر حضوری با حوزه های انتخابیه خود دست بردارند. و ما آن را در وحشت فزاینده ناشی از سقوط بازار سهام می بینیم، که نتیجه سیاست بی احتیاطانه و مخرب تعرفه ترامپ است که نظام تجارت جهانی را بی ثبات می کند و نظم جهانی به رهبری آمریکا را در هم می شکند.
بخوانید: در اینجا برنامه های حمله ای وجود دارد که مشاوران ترامپ در سیگنال به اشتراک گذاشتند
تصور می کنم موارد بیشتری، بسیار بیشتر، به دنبال خواهد داشت، زیرا آسیب هایی که ترامپ به آمریکایی ها وارد می کند، خشم و مخالفت گسترده ای را برمی انگیزد.
ترامپ عامل هرج و مرج است و هرج و مرج هزینههای انسانی دارد.
اگر نارضایتی از ترامپ و ماسک و بقیه این نمایش عجیب و غریب منجر به اعتراضات گسترده شود، می تواند یک نقطه عطف باشد، نه تنها علیه سیاست های ترامپ، بلکه علیه اطلاعات نادرستی که او تقریباً در هر ساعت بیداری خود ترویج می کند.
من مدتهاست که تعجب کرده ام که چه مدت طول می کشد تا آمریکایی ها از تحمل درگیری و خصومت بی امان که نه تنها شهروندان، بلکه خانواده ها را نیز تقسیم می کند، که بومی زندگی در دوران ترامپ است، دست بردارند. پاسخ ممکن است این باشد که آنها در نقطه ای از تحمل آن دست بردارند که کیفیت زندگی آنها رو به وخامت می گذارد، زمانی که بیماری های قابل پیشگیری گسترش می یابند، زمانی که قیمت خودرو و تخم مرغ سر به فلک می کشد، زمانی که حساب های 401(k) شروع به از دست دادن ارزش قابل توجهی می کنند. در آن نقطه، پوچ گرایی به سبک ترامپ ممکن است جذابیت خود را از دست بدهد. کمپین اطلاعات نادرست او ممکن است شروع به متلاشی شدن کند و ممکن است به مردم یادآوری شود که زندگی در حقیقت بهتر از زندگی در دروغ است.
این درام راه زیادی در پیش دارد، اما گرداب زمان انتقام خود را به ارمغان می آورد.