تصویرسازی از تومی اوم
تصویرسازی از تومی اوم

آیا نویسندگان مرد می‌توانند کتاب‌ها را با نام زنان منتشر کنند؟

اخیراً نظرات تندی از دوستانم درباره نویسندگان مردی شنیده‌ام که کتاب‌ها را با نام زنان منتشر می‌کنند. این نام‌های مستعار گاهی اوقات خنثی از نظر جنسیتی هستند، اما در ژانرهایی که زنان در آن تسلط دارند، خوانندگان تصور می‌کنند که این نویسندگان نیز زن هستند.

می‌دانم نمونه‌های تاریخی معکوس آن وجود دارد: نویسندگان زن از نام‌های مردانه یا نام‌های خنثی از نظر جنسیتی استفاده می‌کنند که مرد تلقی می‌شوند. اما آیا این‌ها معادل هستند؟ هر مشکلی که نویسندگان مرد ممکن است در ژانرهای ادبی با اکثریت زن در حال حاضر با آن مواجه باشند، قابل مقایسه با مبارزه تاریخی زنان برای داشتن یک زندگی عمومی نیست. آیا برای این نویسندگان مرد غیراخلاقی است که خود را اینگونه معرفی کنند؟ - نام محفوظ

از اخلاق‌مدار:

عدم تقارن دیرینه که به آن اشاره می‌کنید، به یک تاریخچه اسفناک اشاره دارد. زنان نام‌های مستعار مردانه انتخاب کرده‌اند تا به عنوان نویسنده خوانده شوند تا اینکه به عنوان نویسنده زن نادیده گرفته شوند. در مقابل، وقتی مردان با نام‌های زنانه نوشته‌اند، انگیزه اغلب به سمت دستکاری متمایل شده است - راهی برای دسترسی به خوانندگان زن یا بازی کردن در بازار. این می‌تواند شبیه دلاوری دزدیده شده باشد.

لارنس بلاک را در نظر بگیرید، که در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۶۰ میلادی داستان‌های عشقی لزبین را تحت نام‌های جیل امرسون و لسلی ایوانز ("راه‌های عشق عجیب هستند") تولید می‌کرد تا مردانی را که هدف قرار داده بود، تحریک کند. یا نویسندگان مرد رمان‌های عاشقانه درباره زنان، مانند توماس ای. هاف، که به عنوان جنیفر وایلد پرفروش ("خشم لطیف عشق") می‌نوشت. ناشران رمان‌های عاشقانه مدت‌هاست مردان این ژانر را تحت فشار قرار داده‌اند تا نام‌های زنانه انتخاب کنند.

اما آیا روایت اصلی در اینجا - زنان فرار می‌کنند، مردان حمله می‌کنند - کمی کلیشه‌ای است؟ قطعاً درست است که در سال‌های اخیر، برخی از مردانی که داستان‌های تجاری جریان اصلی می‌نویسند، جنسیت خود را پنهان کرده‌اند تا به شانس خود کمک کنند. وقتی تاد ریتر متوجه شد که داستان‌هایش با استقبال مواجه نمی‌شود، مجبور شد حرفه خود را مجدداً راه‌اندازی کند و تصمیم گرفت از یک نام مستعار خنثی از نظر جنسیتی، رایلی سیجر، استفاده کند. ظاهراً زنان بیشتر کتاب‌ها، به ویژه داستان، را می‌خرند و داده‌ها نشان می‌دهد که نویسندگان زن جدید بیشتر از همتایان مرد خود می‌فروشند. (این روزها، یک الیس بل ممکن است امیلی برونته را به عنوان نام مستعار انتخاب کند.) خوانندگان اغلب هنگام آشکار شدن این هویت‌ها شانه بالا می‌اندازند - به هر حال، کتاب‌های جنیفر وایلد حتی پس از آشکار شدن حقیقت همچنان به فروش می‌رسیدند. اما همانطور که اشاره می‌کنید، واکنش همیشه آنقدر آسان نیست.

یک مقایسه جالب با زنانی است که داستان‌های ژانر درباره مردان همجنس‌گرا می‌نویسند. تونی فنلی، هنگام انتشار یک رمان معمایی اولین درباره یک کارآگاه همجنس‌گرا، اجازه داد بسته‌بندی آن جنسیت او را مبهم کند و تنها بعداً خود را فاش کرد - در بخش نامه‌های این روزنامه. پس از اینکه کتابش خوب فروش رفت، نوشت: «حقیقت را می‌توان دانست. من (همانطور که شوهرم سال‌هاست به آن مشکوک است) کاملاً زن هستم.» یک دهه پیش، همانطور که Reddit ثبت می‌کند، برخی از مردان همجنس‌گرا وقتی جاش لانیون، نویسنده پرکار داستان‌های ژانر همجنس‌گرا، لوری گلد از آب درآمد، گیج شدند. یک رقیب مرد حتی او را به فریبکاری متهم کرد. سپس طرفداران مرد او یک لحظه مکث کردند و با این حقیقت کنار آمدند: هیچ چیز در مورد زندگی آنها وجود نداشت که یک زن نتواند آن را ثبت کند.

و اینگونه می‌گذرد. در بسیاری از موارد این روزها، تظاهر روی جلد کتاب قرار نیست دوام داشته باشد. این فقط یک پا در در است. تاد ریتر به محض اینکه اولین کتاب سیجر به موفقیت رسید، خود را فاش کرد. خوانندگان تصویری از نویسنده‌ای با یک جنسیت در ذهن دارند، فقط برای اینکه متوجه شوند اشتباه کرده‌اند، و واقعیت را پردازش می‌کنند. در این کار ارزشی وجود دارد. در مورد آن داستان‌های عشقی لزبین اواسط قرن که مردان برای مردان دیگر می‌نوشتند چطور؟ آنها در نهایت در بین زنان همجنس‌گرا توزیع شدند و به گفته محققان، به شکل‌گیری هویت لزبین مدرن کمک کردند.

درس عمیق‌تر این است که تخیل محدود به جنسیت نیست. اقتدار فرضی تجربه زیسته - این ایده که فقط افراد خاصی توانایی و حق دارند داستان‌های خاصی را تعریف کنند - نباید به عنوان ارزش اسمی در نظر گرفته شود. قدرت داستان، برای نویسندگان و خوانندگان، در این است که به ما امکان می‌دهد در زندگی‌هایی غیر از زندگی خودمان زندگی کنیم. حتی زمانی که نیرنگ جنسیتی ناشی از انگیزه‌های سودجویانه است، ما را مجبور می‌کند بار دیگر قدر قدرت همدلی را بدانیم.