مریآلیس اشبروک بارانی را به یاد میآورد که در شبی که پلیس لسآنجلس او را، کودکی ۸ ساله، فرزند مادری معتاد به قرص، نجات داد و او را به مرکز کودکان مکلارن (MacLaren Children’s Center)، خانه پرورشی تحت مدیریت شهرستان، جایی که او مورد آزار و اذیت قرار گرفت، برد.
شرلی بودکین بوی یکی از کارکنان آنجا را به یاد میآورد که او را روی پاهایش مینشاند و مجبورش میکرد عروسک راگدی آن (Raggedy Ann) را در حالی که به او آسیب میرساند، نگه دارد. جی.سی. رایت مددکاران اجتماعی را به یاد میآورد که او را در سن ۷ سالگی، وقتی سعی میکرد به آنها بگوید که یک پزشک در آنجا چه کاری با او کرده است، به «دروغپردازی» متهم کردند.
این خاطرات دهها سال قدمت دارند. خانم اشبروک اکنون ۶۵ ساله است، یک حسابدار بازنشسته در یوما، آریزونا (Yuma, Arizona). خانم بودکین ۵۸ ساله است، مادر دو پسر بزرگسال در شهر ساحلی دانا پوینت (Dana Point) در جنوب کالیفرنیا. آقای رایت ۴۲ ساله است، یک راننده کامیون و پدر چهار فرزند در حومه لسآنجلس.
فصلهای کاملی از زندگی آنها گذشته است - ازدواجها، فرزندان، مشاغل - اما خاطرات هرگز از آزار و اذیت آنها دست نکشیدهاند. خانم اشبروک درمان با شوک الکتریکی را امتحان کرد. خانم بودکین اقدام به خودکشی کرد. آقای رایت سالها در خیابانها زندگی کرد و در نهایت به زندان افتاد. آنها در مصاحبههایی در روز یکشنبه گفتند که هیچ راهی برای فرار از کابوسها وجود نداشت. بنابراین آنها برای مقداری تسکین به دادگاهها روی آوردند.
هفته گذشته، این تسکین برای آنها و نزدیک به ۷۰۰۰ مدعی دیگر که میگویند در کودکی در سیستمهای بازداشت نوجوانان و مراقبتهای پرورشی شهرستان لسآنجلس مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند، در پروندههایی که به اواخر دهه ۱۹۵۰ برمیگردد، فرا رسید. در توافقی که وکلا میگویند بزرگترین نوع خود در کشور است، شهرستان به طور علنی عذرخواهی کرد و موافقت کرد که مبلغ بیسابقه ۴ میلیارد دلار را بپردازد، که توافقهای قبلی در پروندههای آزار جنسی کودکان علیه پیشاهنگان پسر آمریکا (Boy Scouts of America) و اسقفنشین لسآنجلس (Archdiocese of Los Angeles) را تحتالشعاع قرار میدهد.
موج مطالبات - آنقدر عظیم که مقامات پیش از این هشدار داده بودند که شهرستان لسآنجلس، پرجمعیتترین شهرستان کشور، میتواند توسط آن ورشکست شود - پس از آن به وجود آمد که کالیفرنیا به قربانیان دوران کودکی فرصت جدیدی برای شکایت داد، حتی اگر مهلت قانونی آنها منقضی شده بود. انتظار میرود هیئت نظارت شهرستان به طور رسمی پرداخت این مبلغ را در ۲۹ آوریل تأیید کند.
حدود دو دوجین ایالت در پاسخ به درک فزاینده از دلایل بسیاری که قربانیان آزار جنسی کودکان ممکن است تا سالها یا دههها بعد، پیش نیایند یا حتی فکر نکنند که مورد آزار قرار گرفتهاند، «پنجرههای بازگشت» مشابهی را ایجاد کردهاند.
قوانین جدید منجر به هزاران دادخواست و نگرانی در مورد بدهیهای بالقوه هنگفت به مالیاتدهندگان شده است. هفته گذشته، قانونگذاران مریلند (Maryland) در مواجهه با شکاف بودجه ۳ میلیارد دلاری، رای به کاهش حداکثر جایزه ممکن در آنجا به بیش از نصف دادند.
در برخی موارد، سیستمهای شهرستان لسآنجلس که اجازه آزار آشکار کودکان را میدادند، قبلاً مراحل اصلاحات را طی کردهاند. مرکز کودکان مکلارن در ال مونته، کالیفرنیا (El Monte, Calif.)، جایی که خانم اشبروک و خانم بودکین در دهه ۱۹۶۰ در آنجا قرار گرفتند و آقای رایت در دهه ۱۹۹۰ در آنجا زندگی میکرد، در سال ۲۰۰۳ با انبوهی از دهها ادعای سوء استفاده و یافتههای هیئت منصفه مبنی بر اینکه کارمندانی با سوابق جنایی استخدام کرده است، بسته شد.
هفته گذشته، شهرستان فهرست طولانی از اصلاحات را در سیستمهای مراقبت پرورشی و آزادی مشروط نوجوانان خود برشمرد و گفت که طی ۲۵ سال گذشته استفاده از خانههای گروهی بزرگ و در معرض خطر مانند مکلارن را به میزان قابل توجهی کاهش داده است. به گفته این شهرستان، اکنون «بررسیهای جامع پیشینه» انجام میدهد و بیش از ۲۰ سیاست را برای جلوگیری از آزار جنسی ایجاد یا اصلاح کرده است.

مقامات شهرستانی افزودند که اصلاحات دیگری در حال توسعه یا در حال انجام است، از جمله راههای احتمالی برای حل سریعتر ادعاهای آزار جنسی. و در حالی که هیچ کس در رابطه با سوء استفادهها در تالار مکلارن (MacLaren Hall)، همانطور که به طور محاورهای شناخته میشد، دستگیر نشده است، مقامات گفتند که تحقیقات ادامه دارد و حداقل دو پرونده به دادستان منطقه برای پیگرد قانونی احتمالی ارجاع شده است.
آدام اسلیتر (Adam Slater)، وکیلی که شرکت مستقر در لسآنجلس او نماینده بیش از ۳۵۰۰ نفر از مدعیان مشمول، از جمله حدود ۱۵۰۰ نفر که در مکلارن بودهاند، گفت که این توافق این تغییرات و همچنین تهدید بالقوه برای توانایی پرداخت شهرستان را در نظر گرفته است. او گفت که ۴ میلیارد دلار طی چند سال پرداخت خواهد شد، نه همه به یکباره.
او گفت: «این توافق ثابت میکند که قانون کار میکند.»
مدعیان احساسات پیچیدهتری را ابراز کردند.
آقای رایت روز یکشنبه در حالی که از طریق تماس ویدیویی از نیسان اسیووی (Nissan SUV) مدل ۲۰۱۰ خود با همسرش، استر (Esther)، در صندلی مسافر کنارش صحبت میکرد، گفت: «متاسفم، اما فقط آرزو میکنم که این نگرانی در مورد همه اینها زمانی که داشت اتفاق میافتاد، وجود داشت.»
«زیرا من به مردم گفتم. و من به مشاورانم گفتم - تالار مکلارن، کل طبقه دوم، چیزی جز مشاور نبود، افرادی که میگویند آنجا هستند تا از شما محافظت کنند - و شما میروید و به آنها میگویید. و آنها به شما میگویند که دروغ میگویید. یا شما نیاز به توجه دارید.»
او شکست خورد و گریه کرد.
او در حالی که دست همسرش بازوی عضلانی او را نوازش میکرد تا به او آرامش دهد و صدایش مانند یک کودک میگرفت و خفه میشد، گفت: «من فقط - میخواستم آنها - آن را متوقف کنند.»
پروندههای آقای رایت، خانم بودکین و خانم اشبروک همگی ناشی از زمان حضور آنها در مکلارن است که بیش از سه دهه از ارکان سیستم خدمات اجتماعی لسآنجلس بود.
مکلارن که در سال ۱۹۶۱ به عنوان پناهگاه موقت برای کودکانی که منتظر قرار گرفتن در سیستم مراقبت پرورشی بودند، افتتاح شد، تا زمان بسته شدنش بدنام بود، کهنه و پر از کودکانی بود که مورد آزار قرار گرفته بودند، از نظر ذهنی بیمار بودند یا مشکلات رفتاری داشتند. برخی ماهها در آنجا زندگی میکردند. خشونت رایج بود، کودکان اغلب فرار میکردند و این مرکز مملو از گردش مالی کارکنان و شکایات قانونی بود.
خانم اشبروک گفت که دوره حضور او در آنجا در سال ۱۹۶۸ بود، در دورهای که او و مادرش زندگی گذرا داشتند و بین هتلها، آپارتمانها و خانههای اقوام از سانتا باربارا (Santa Barbara) تا سایههای دیزنیلند (Disneyland) در رفت و آمد بودند. او گفت: «مادرم اعتیاد به قرص داشت. بلک بیوتیز (Black Beauties) و سکونال (Seconal). من عادت داشتم مواد داخل قرصهای او را خالی کنم و آنها را با آرد پر کنم تا سعی کنم او را به حالت عادی درآورم.»
او گفت که یک روز که در انسینو (Encino) زندگی میکردند، از دعوا در مدرسه کتک خورد و مادربزرگش که دو ساعت با او فاصله داشت، با پلیس تماس گرفت تا مادرش را گزارش کند. او گفت که در مکلارن، او و سایر کودکان توسط یک نگهبان که به آنها داروهای ضد روانپریشی میداد و آنها را به یک «اتاق ویژه» میبرد، مورد آزار جنسی قرار گرفتند.
او گفت که حدود دو هفته در مکلارن بود که با خانم بودکین، یک کودک نوپا با موهای بور کمرنگ، که یک روز او را از یک کمد نجات داد، ملاقات کرد.
او گفت: «صدای خش خش و گریه و فریاد کمک را شنیدم. در را باز کردم و این دختر بچه آنجا بود، از ترس عقلش را از دست داده بود.»
خانم بودکین گفت که تا دههها بعد مسیرهای آنها دوباره به هم نرسید. او گفت که مادر خودش از نظر ذهنی بیمار بود و اولین خاطراتش از مکلارن بود، جایی که او تا ۹ سالگی به طور متناوب در آنجا زندگی میکرد.
او در یک تماس ویدیویی جداگانه از تختخواب آپارتمانش صحبت کرد، بالشهای گلدار دور او پراکنده شده بودند. او گفت که دو پسر بزرگسال، ۲۹ و ۳۹ ساله دارد که چیز کمی در مورد دوران کودکیاش به آنها گفته است، زیرا نمیخواست آنها را شوکه یا نگران کند.
خانم بودکین گفت: «یادم میآید نزدیک زمین میخوابیدم. فریادها را به یاد میآورم و کمد را به یاد میآورم. و وانهای حمام را به یاد میآورم. دو مرد بودند. اگر کاری را که آنها میخواستند انجام نمیدادیم، صابون را در دهانمان میگذاشتند.»
او عینک سیمی خود را برداشت و لحظهای گریه کرد.
او گفت: «چیزی که من تجربه کردم جهنمی محض بود. هیچ کودکی نباید تجربهای را که من داشتم، تجربه کند.»
هر دو زن گفتند که پس از اقامتشان در مکلارن وارد خانههای فرزندخواندگی شدند. هر دو از دبیرستان ترک تحصیل کردند. هر دو گفتند که در ابتدا آنقدر آسیب دیده بودند که تقریباً غیرکلامی بودند و بعداً نتوانستند روابط مبتنی بر اعتماد ایجاد کنند.

دوره حضور آقای رایت در مراقبتهای شهرستانی بعداً، در حدود سال ۱۹۹۰، پس از اینکه والدینش - یک معتاد به کراک کوکائین (crack cocaine) و فروشنده آن - او را به مراقبت از مادربزرگی سپردند که مسئولیت دوجین کودک دیگر را بر عهده داشت، فرا رسید. او گفت که در ابتدا در یک مرکز دیگر قرار گرفت، اما یک مددکار اجتماعی باردار را که اجازه نمیداد با خانه تماس بگیرد، زد و به مکلارن منتقل شد.
او گفت که در آنجا «کودکی مشکلدار» بود که به طور مرتب مورد ضرب و شتم قرار میگرفت و با گذشت زمان، توسط اعضای کادر پزشکی مورد دارو و آزار جنسی قرار میگرفت. او گفت که تا حدود ۱۱ سالگی در مکلارن بود، زمانی که به یک خانه فرزندخواندگی گروهی فرستاده شد که از آنجا فرار کرد.
او گفت که سالها پس از آن در خیابان زندگی کرد. او گفت که در نهایت پس از محکوم شدن به جرم اقدام به قتل، به زندان افتاد. او گفت که این تلاشی برای دفاع از خود بود. او گفت که در آنجا، به طور غریزی به هر کسی که به طور ضمنی به یک تعامل جنسی اشاره میکرد، حتی به شوخی، حمله میکرد.
او گفت که پس از آزادی در سال ۲۰۱۳، کار پیدا کرد و به صورت خانه به خانه پنلهای خورشیدی (solar panels) و پنجرههای وینیل (vinyl windows) میفروخت، سپس یک لیفتراک (forklift) را رانندگی میکرد و سپس یک تریلی بزرگ را رانندگی میکرد. او اکنون در حومه لسآنجلس، کووینا (Covina)، حدود ۱۵ دقیقه با مجتمعی که زمانی مکلارن را در خود جای داده بود، زندگی میکند.
همسرش، استر، گفت که وقتی با او ملاقات کرد، تنها هدفش این بود که «به این مرد شکسته نشان دهد که کسی میتواند واقعاً او را دوست داشته باشد.» آنها گفتند که با گذشت زمان، زندگی خوبی را ساختند. او گفت که در کابین کامیونش آرامش پیدا میکند، به موسیقی کانتری (country music) گوش میدهد و از بزرگراهی به بزرگراه دیگر میرود.
«هنوز هم تا به امروز، نمیتوانم بدون اینکه همسرم دستم را بگیرد، به دندانپزشکی بروم. نمیتوانم به پزشک مراجعه کنم. من ۴۲ سال دارم و نمیتوانم چکاپ کنم.» بدتر از آن، او میترسد که وقتی فرزندانش متوجه شوند چه اتفاقی برای او افتاده است، او را طرد کنند.
او گفت: «خیلی میترسم که یک روز آنها بفهمند چه اتفاقی برای پدرشان افتاده است و دیگر پدرشان نخواهم بود.»
وکلای هر دو طرف اذعان داشتند که شکایات ارائه شده تحت قانون جدید برای همه طرفها دردناک و بسیار دشوار بوده است. سالها گذشته است. شاهدان فوت کردهاند. زندگیها به جلو رفتهاند.
بسیاری از کسانی که طی نسلها در سیستم گسترده رفاه کودکان و عدالت نوجوانان شهرستان کار میکردند، این کار را با بهترین نیت انجام دادند. مقامات گفتند که امیدوارند دامنه این توافق نشان دهنده تعهد شهرستان به اطمینان از این باشد که آنچه ادعا میشود با آقای رایت، خانم بودکین و خانم اشبروک انجام شده است، هرگز دوباره تکرار نخواهد شد.
فزیا داونپورت (Fesia Davenport)، مدیر اجرایی شهرستان، در بیانیهای گفت: «از طرف شهرستان، صمیمانه از همه کسانی که از این اقدامات ناپسند آسیب دیدهاند، عذرخواهی میکنم.»
هر سه مدعی گفتند که نمیدانند آیا این توافق از رنج آنها میکاهد یا خیر. اما از زمان اعلام آن در هفته گذشته، آنها گفتند، حداقل یک چیز تغییر کرده است.
خانم بودکین در حالی که گریه میکرد، گفت: «وقتی شنیدم، فکر میکنم فریاد زدم، آنقدر غرق شده بودم. صدای من شنیده شد. صدای لعنتی من. شنیده شد. من. شنیده شد. بالاخره.»