دامیان در 4 می 2017 ناپدید شد، و برای بیش از 7 سال و نیم، پدرش نقاط عطف را که امیدوار بود با هم بگذرانند، مشخص کرد. پل گیلبو نقل مکان خود را از ماساچوست به آریزونا به پایان رساند، زندگی جدیدی را در نزدیکی فینیکس آغاز کرد، مشاغل خود را به عکاسی تغییر داد، با شوهر آینده خود ملاقات کرد و سپس با او ازدواج کرد - همه بدون دامیان.
اما عکس های او بالا ماند، اگرچه نگاه کردن به آنها گیلبو را غمگین می کرد.
او گفت: «چون این خانواده من است.»
پس از 2813 روز، گیلبو، که اکنون 43 ساله است، خود را به این نتیجه اجتناب ناپذیر رساند: دامیان مرده است، توسط یک شکارچی فرصت طلب یا یک راننده بی توجه کشته شده است.
سپس روز 2814 فرا رسید - و پیامی از یک شماره مرموز مبنی بر اینکه او پیدا شده است.
گیلبو به یاد می آورد که گفت: "من مثل این بودم که 'در رو ببند!'".
پس از گذشت نزدیک به هشت سال، فردی تقریباً پینچر مینیاتوری دوبرمن او را زیر گرفته و سپس پیدا کرده بود.
زندگی جدید با دلشکستگی آغاز می شود
گیلبو دامیان را حدود سال 2012، زمانی که 6 ماهه بود، گرفت. او موافقت کرده بود که با نگهداری از سگ برای چند روز به یکی از دوستانش کمک کند، اما وقتی برای بردن او رفت، گیلبو بلافاصله مجذوب محبت و نمایش های بیش از حد دامیان شد. او تصمیم گرفت او را نگه دارد.
در سال 2017، گیلبو تصمیم گرفت از هاورهیل، ماساچوست، به مسا، آریزونا نقل مکان کند. او زندگی خود را در یک یو-هاول بار کرد و با کمک پدر و یکی از دوستانش، در حالی که دامیان بین دورهای کابین جلویی رفت و آمد می کرد، به سمت غرب رانندگی کرد.
حدود دو سوم از سفر 2650 مایلی خود، مسافران در شهر اوکلاهما توقف کردند و شبی را در هتلی رزرو کردند.
گیلبو دامیان را که در آن زمان 5 ساله بود، قلاده زد و به همراه دوستش در امتداد جاده ای در نزدیکی هتل به پیاده روی رفت. به مدت 10 دقیقه، گیلبو و دامیان جنگیدند. دامیان، که آسفالت را ترجیح می داد، اصرار داشت در جاده راه برود. گیلبو که نگران ایمنی آنها بود، او را به چمن برمی گرداند. هنگامی که دامیان برای بار چندم برای بازگشت به خیابان تلاش کرد، گیلبو سر او فریاد زد که چرا اینقدر لجوج است.
دامیان که ناراحت شده بود، قهر کرد، از قلاده خود بیرون آمد و فرار کرد. گیلبو و دوستش تعقیب کردند، اما دامیان خیلی سریع بود. او به زودی ناپدید شد.
گیلبو، پدرش و دوستش شروع به جستجو در منطقه ای کردند که سگ فرار کرده بود، و هنگامی که چیزی به دست نیاوردند، پراکنده شدند. حوالی غروب، گیلبو به پدرش دستور داد کامیون یو-هاول را متوقف کند. او چیزی شبیه خز دامیان را دیده بود. او از کامیون پیاده شد، به پشت دوید و قبل از اینکه سریع عقب نشینی کند، تقریباً به یک شیر کوهی برخورد کرد. با این وجود، آنها تا ساعت 1 بامداد به جستجو ادامه دادند، زمانی که پدرش به او گفت که شب را تمام کند.
آنچه قرار بود یک توقف شبانه باشد، به یک جستجوی یک هفته ای تبدیل شد.
پس از یک «گریه»، سه مسافر از کارکنان هتل کمک گرفتند. آنها عکس هایی از دامیان چاپ کردند و به گیلبو کمک کردند تا بروشورهایی در مورد سگ گمشده تهیه کند.
گروه جستجو و نجات در یک روال مستقر شدند: پدر و دوست گیلبو بروشورهایی را آویزان کردند و به طور فیزیکی به دنبال دامیان گشتند در حالی که گیلبو در اینترنت کار می کرد و درخواست ها و عکس های دامیان را در گروه های حیوانات خانگی گمشده در فیس بوک ارسال می کرد. خاطره شیر کوهی وقتی که گاهی در فضای باز جستجو می کرد، در ذهن گیلبو ظاهر می شد.
او گفت: «نیمی از اوقات، من فقط به دنبال یک ژاکت قرمز خونی بودم.»
اما آنها حتی آن را هم پیدا نکردند.
پس از یک هفته، گروه جستجو را رها کردند و تسلیم هزینه های فزاینده اتاق هتل، کامیون حمل و غذا شدند. گیلبو شهر اوکلاهما را با دلی شکسته ترک کرد.
او گفت: «من ویران شدم.»
«شما هم باید ادامه دهید»
پس از ورود به آریزونا، گیلبو گاهی اوقات به صورت آنلاین می رفت تا ببیند آیا می تواند شواهدی از دامیان پیدا کند یا خیر، اما این تلاش ها با گذشت زمان کمرنگ شد. گیلبو تصور کرد که او زیر گرفته شده است، توسط یک رهگذر برداشته شده است یا توسط شیر کوهی که با آن برخورد کرده بودند، خورده شده است. در هر صورت، او تصور می کرد که دیگر هرگز دامیان را نخواهد دید.
او گفت: "این شکست من است." "من باید هر روز [جستجو] می کردم تا سگ را پیدا می کردم یا جسدی پیدا می کردم.
او افزود: «اما شما هم باید به زندگی خود ادامه دهید.»
گیلبو واقعاً زندگی جدیدی را در آریزونا آغاز کرد. جراحی کمر او را مجبور کرد که شغل خود را به عکاسی تغییر دهد، کاری که می توانست بدون حرکت زیاد یا در صورت نیاز از ویلچر انجام دهد. او حرفه جدید خود را به برنامه ریزی رویدادهای هنری تبدیل کرد. این امر باعث شد تا او در سال 2022 با همسر آینده خود، جولین، ملاقات کند. این دو سال گذشته در روز ولنتاین ازدواج کردند. او همچنین سگ های جدیدی گرفت: پرسی، یک تریر جک راسل، که فوت کرد، و یک گرگ قطبی-مالاموت-برد کلای ترکیبی به نام پترا، که دو دختر به نام های پرسفونه و میستیک به دنیا آورد.
هفته ها به ماه ها تبدیل شده بودند و ماه ها به سال ها.
مرد کوچک
سپس، در 15 ژانویه، او و جولین در حالی که ماشین خود را پر از لباس و سایر وسایل از مسا به جنوب کالیفرنیا میبردند تا به قربانیان آتشسوزیهای منطقه لسآنجلس کمک کنند، تماسی دریافت کرد. گیلبو که در حال رانندگی بود، از اپل واچ خود برای ارسال آن به پست صوتی استفاده کرد. او چندین بار دیگر از همان شماره به سرعت دریافت کرد که همه به سرنوشت مشابه اولی دچار شدند. حدود 10 دقیقه بعد، او یک پیام متنی از شماره مرموز دریافت کرد. در آن نوشته شده بود که سگش، دامیان، پیدا شده است.
گیلبو که هنوز پشت فرمان بود، از جولین خواست که با شماره تماس بگیرد و فکر کرد که این یک شوخی یا کلاهبرداری است. نماینده باشگاه سگ های آمریکایی دوباره متحد می شود در انتهای دیگر گفت که کسی دامیان را پیدا کرده و از میکروچیپ او برای پیدا کردن گیلبو استفاده کرده است. نماینده شماره تلفن مردی را که از او مراقبت می کرد به او داد.
حدود یک ساعت از مرز آریزونا-کالیفرنیا، گیلبو مطمئن شد که جاده باز است، سپس دور زد تا به سمت شرق در بزرگراه 10 برود. چهارده ساعت بعد، آنها در خانه ریکی چمبرز بودند، که داستان چگونگی به دست آوردن دامیان را شرح داد.
چمبرز، 62 ساله، به گیلبو گفت که در شب سال نو، خواهرش تقریباً در حین رانندگی در یک بزرگراه چهار بانده سگ را زیر گرفته است. او متوقف شد، از ماشینش پیاده شد و سعی کرد او را بلند کند، اما با تلاش برای گاز گرفتن و پارس هایی که او آنها را با جیغ مقایسه کرد، روبرو شد.
با این وجود او را گرفت و نگه داشت. او نگران این بود که چگونه سگ 150 پوندی او با دامیان تعامل خواهد داشت، بنابراین او را به چمبرز داد. چمبرز گفت که می تواند دنده های سگ را کمی ببیند و پنجه هایش بیش از حد رشد کرده بود و تازه شروع به جمع شدن زیر خود کرده بود.
چمبرز گفت: «اما او خیلی خوب و خیلی سالم به نظر می رسید. "بوی تعفن نمی داد، بنابراین کسی از او مراقبت می کرد."
چمبرز ناخن های سگ را کوتاه کرد، به او خوب غذا داد و بالاتر از همه، به او محبت کرد - "با او طوری رفتار کرد که انگار یکی از خودم بود." او شروع به صدا کردن او با نام "مرد کوچک" کرد. سگ در حیاط خلوت آزاد بود و در کنار چمبرز روی مبل دراز می کشید - کمی تسکین برای چمبرز که پس از ناپدید شدن در هفته قبل، به شدت به دنبال سگ گمشده خود، کارولینا، می گشت.
کار و آب و هوا برنامه های چمبرز را برای بردن مسئول جدید خود به دامپزشکی خنثی کرد، اما پس از دو هفته، او را به آنجا رساند. دامپزشک یک میکروچیپ پیدا کرد که او را به گیلبو بازگرداند.
چمبرز گفت: "من می دانستم که آن سگ متعلق به من نیست." "من فقط خوشحال بودم که این دو را دوباره متحد می کنم."
گیلبو دقایقی پس از اطلاع از پیدا شدن دامیان با چمبرز تماس گرفت. چمبرز عکس های اثبات زندگی را برای او فرستاد و به گیلبو گفت که مهم نیست چه ساعتی باشد، برای دریافت آنها در خانه خود در شهر اوکلاهما خواهد بود.

حدود 14 ساعت بعد، او به وعده خود عمل کرد و از گیلبوها در حدود ساعت 5 صبح در خانه خود استقبال کرد. دامیان از آخرین ملاقات، آب مروارید ایجاد کرده بود، بنابراین چند لحظه طول کشید تا گیلبو را متوجه شود و بفهمد که او کیست.
اما چمبرز گفت که ارتباط و تاریخچه آنها، حتی برای یک فرد خارجی، غیرقابل انکار بود.
او گفت: "وقتی آمد و با دامیان نشست،" "من فهمیدم که او صاحب آن است."