شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، در جریان بازدید از ماکائو در ۱۹ دسامبر ۲۰۲۴ جامی را به سلامتی بلند می‌کند. عکس از آنتونی کوان/پول/خبرگزاری فرانسه از طریق گتی ایمیجز
شی جین پینگ، رئیس جمهور چین، در جریان بازدید از ماکائو در ۱۹ دسامبر ۲۰۲۴ جامی را به سلامتی بلند می‌کند. عکس از آنتونی کوان/پول/خبرگزاری فرانسه از طریق گتی ایمیجز

تعرفه‌های ترامپ هدیه‌ای به شی جین پینگ است

مدت کوتاهی پس از به قدرت رسیدن شی جین پینگ، رهبر چین، در سال ۲۰۱۲، ناظران دقیق متعجب شدند که او چگونه به راحتی بسیاری از مزایایی را که این کشور طی دهه‌ها دیپلماسی کم اصطکاک و رشد اقتصادی بی‌نظیر به دست آورده بود، هدر داد.

شی جین پینگ در اوایل حکومتش، اقدامات تهاجمی برای ادعای حقوق ارضی بر تقریباً کل دریای چین جنوبی را تشدید کرد. چین همچنین شروع به تسریع مدرن‌سازی نیروهای مسلح خود کرد، ناوهای هواپیمابر جدید و سایر فناوری‌های نظامی را به نمایش گذاشت و شی جین پینگ همسایگان را با نصیحت‌هایش به ارتش برای آماده شدن نه تنها برای جنگیدن، بلکه برای پیروز شدن در جنگ‌ها، نگران کرد.

در داخل کشور، شی جین پینگ یک حرکت گسترده ضد فساد را آغاز کرد که به سرعت شبیه به کارزاری برای ترساندن منتقدان و رقبای بالقوه به نظر می‌رسید. به زودی، این رژیم این تهاجم سیاسی را گسترش داد تا بیشتر سخنرانی را محدود کند، و سپس رئیسان برخی از موفق‌ترین مشاغل چین، مانند علی بابا، را که رشد سریع و نوآوری آن به قدرت‌گیری این کشور کمک کرده بود، تحقیر کند.

بسیاری از مردم چین با توسل به این استدلال آشنا که تمرکز قدرت در یک مدیر اجرایی منضبط می‌تواند کارهایی را به شیوه‌هایی انجام دهد که در میان سر و صدا و هرج و مرج دموکراسی امکان‌پذیر نیست، اقتدارگرایی را توجیه کردند. سال‌ها، دانشجویان فارغ‌التحصیل چینی در کلاس‌های من به این مزیت سیستماتیک می‌بالیدند، اما این موضوع با فضای خفقان‌آور سرکوب‌های شی جین پینگ و رکود اقتصادی نگران‌کننده‌ای که همراه آن بود، به پایان رسید.

ناگهان، گفتگوها به آنچه که نظریه‌پردازان سیاسی آن را مشکل «امپراتور بد» می‌نامند، تبدیل شد. همانطور که نسل جدیدی از جوانان از دست دادن دوران فرصت تقریباً قطعی ابراز تاسف می‌کردند، شروع به دیدن زندگی در دوران اقتدارگرایی به عنوان یک مسئله شانس محض کردند. در یک چشم به هم زدن، آنها متوجه شدند که یک دیکتاتور به ظاهر روشن‌فکر می‌تواند با یک مستبد بی‌پروا و ستمگر جایگزین شود. برای کسانی که این نوسان آونگی را تجربه کردند، اقتدارگرایی یک عیب اساسی داشت: برخلاف دموکراسی‌ها، که می‌توانند دولت‌ها را برکنار کنند، مردم چاره‌ای جز تحمل بدشانسی خود و امید به جانشین بهتری ندارند.

با این حال، این فقط یک مشکل ذاتی در اقتدارگرایی نیست. در روزهای اخیر، به طور فزاینده‌ای آشکار شده است که قدیمی‌ترین و قدرتمندترین دموکراسی جهان اکنون با معضل امپراتور بد روبرو است.

با گذشت هر هفته، سیستم موازنه و کنترل مشهور ایالات متحده تا حد زیادی در محدود کردن قدرت دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، ناتوان نشان داده است. همانطور که یکی از ستون‌نویسان فایننشال تایمز اخیراً بیان کرد، دولت او "درگیر یک حمله همه جانبه به جمهوری آمریکا و نظم جهانی است که ایجاد کرده است. در داخل کشور، دولت، حاکمیت قانون، نقش قوه مقننه، نقش دادگاه‌ها، تعهد به علم و استقلال دانشگاه‌ها مورد حمله قرار می‌گیرند. ... اکنون، او در حال از بین بردن نظم بین‌المللی لیبرال است."

در حالی که اکثر رهبران دموکرات منتخب مجدد، محدودیت‌های دوره را احساس می‌کنند، ترامپ در دوره دوم خود بی‌پروا‌تر شده است و بارها احتمال گسترش قدرت خود را فراتر از محدودیت هشت ساله قانون اساسی مطرح کرده است.

از قضا، برخی از احمقانه‌ترین اقدامات ترامپ بر چین متمرکز شده است. روز چهارشنبه، او توقف کرد تحمیل خودسرانه و غیرمنطقی تعرفه‌های بالا بر تقریباً هر کشوری - به جز چین. اگرچه ممکن است ترامپ متوجه نشود، اما تشدید نمایشی تعرفه‌ها بر چین، که او آن را به ۱۴۵ درصد افزایش داد، احتمالاً هدیه‌ای به شی جین پینگ خواهد بود.

بله، پکن در کوتاه مدت - شاید حتی در دراز مدت - با مشکلاتی روبرو خواهد شد، اما رفتار ترامپ حواس مردم چین را از کاستی‌های خود شی جین پینگ پرت می‌کند و به تبلیغات دیرینه پکن درباره برتری نظام سیاسی‌اش و طرح‌های خائنانه واشنگتن برای پایین نگه داشتن چین، نیرو می‌بخشد.

اکنون چین در نگاه جهان، نیرویی معتدل‌تر در نظام بین‌المللی به نظر می‌رسد که به سمت ثبات و وضع موجود گرایش دارد. اگر کشوری مجبور باشد یک ابرقدرت را برای بستن پیمان انتخاب کند، ممکن است چین به عنوان گزینه ترجیحی ظاهر شود.

اقدامات شدید ترامپ علیه پکن، راه‌هایی را برای نزدیکی بین چین و همسایگان معمولاً بی‌اعتمادش، ژاپن و کره جنوبی، و بین چین و اروپا باز کرده است. نیاز ناگهانی ترامپ، در میان بازارهای سهام و اوراق قرضه رو به کاهش، برای اثبات توانایی مشهور خود در دستیابی به توافق، احتمالاً قدرت چانه‌زنی توکیو و سئول را در برابر دولت او افزایش داده است. این قیمت تاکتیکی است که واشنگتن برای به راه انداختن یک جنگ اقتصادی بی‌پروا و عدم مهار رئیس‌جمهوری می‌پردازد که آنقدر احمق و مست قدرت است که لاف می‌زند که سایر رهبران در حال مرگ هستند تا دست او را ببوسند.

چرا ترامپ احتمالاً فکر می‌کند این ارزشش را دارد؟ همانطور که مفسران اغلب اشاره می‌کنند، بیشتر دیدگاه‌های ترامپ در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۸۰، دوران رو به زوال برتری صنعتی ایالات متحده شکل گرفت. در آن زمان، ترامپ ابتدا ژاپن و سپس چین را به خاطر «دزدیدن» مشاغل، تولید و ایده‌های ایالات متحده سرزنش کرد. برای ترامپ، موقعیت واشنگتن در بالای سلسله مراتب ملت‌ها به نظر می‌رسد درباره نوستالژی است، بله، اما همچنین حق تولد. و به نظر می‌رسد که او فکر می‌کند با مجازات دیگران از طریق تعرفه‌ها، می‌تواند آنچه را که ظاهراً از ایالات متحده گرفته شده است، بازگرداند.

این نه تنها اقتصاد اساسی، بلکه تاریخ جهان را نیز به شدت اشتباه درک می‌کند. درست است که چین احتمالاً مالکیت معنوی را از خارج از کشور دزدیده است - از برخی از فناوری در قطارهای سریع السیر چشمگیر خود گرفته تا طرح‌های جت‌های جنگنده خود - و راه‌هایی برای محافظت از اقتصاد خود در برابر رقابت در طول دهه‌های اخیر رشد تکان دهنده‌اش ابداع کرده است. با این حال، به نظر می‌رسد ترامپ بی‌اطلاع است که قدرت‌های در حال ظهور این کار را در طول دوران مدرن انجام داده‌اند، از جمله ایالات متحده در قرن نوزدهم.

اما رهبری چین در خودرو، حمل‌ونقل، انرژی‌های تجدیدپذیر و روباتیک - و رقابت نزدیک‌تر آن با ایالات متحده در هوش مصنوعی و اکتشافات فض ایی - بیشتر نتیجه عزم و برنامه ریزی بی‌امان و استراتژیک است تا سرقت. با تلاش برای به دست آوردن از طریق تحمیل تعرفه‌های بی رحمانه، ترامپ احتمالاً به جای یک هدف ساده برای ایجاد مزاحمت برای چین، سیستم تجاری جهانی را به طور قابل توجهی مختل خواهد کرد.