او پلک زد. اما ما واقعاً نمیدانیم چرا.
خواه این ریزش بازار سهام بود، فرار سرمایهگذاران از اوراق خزانهداری ایالات متحده، تماسهای مکرر اهداکنندگان جمهوریخواه با کاخ سفید، یا حتی ترس برای سبد سهام خود، رئیسجمهور دونالد ترامپ روز گذشته بعد از ظهر تصمیم گرفت، به طور موقت، بیشتر تعرفههای خودسرانه خود را لغو کند. این تصمیم شخصی او بود. «غریزه» او، همانطور که خودش گفت. هوس او. و تصمیم، غریزه یا هوس او میتواند دوباره تعرفهها را برگرداند.
جمهوریخواهانی که رهبری کنگره را بر عهده دارند، از استفاده از قدرت قوه مقننه برای متوقف کردن یا تعدیل او، در این یا تقریباً هر موضوع دیگری، خودداری کردهاند. کابینه از چاپلوسان و وفادارانی تشکیل شده است که مایل به دفاع از سیاستهای متناقض هستند، حتی اگر انجام این کار باعث شود که آنها احمق به نظر برسند. دادگاهها نیز هنوز به طور قاطع مداخله نکردهاند. ظاهراً هیچکس مایل نیست از نابودی اقتصاد جهانی، نابودی بازارهای مالی، و سوق دادن این کشور و سایر کشورها به رکود توسط یک مرد جلوگیری کند، اگر او احساس کند که میخواهد این کار را انجام دهد وقتی فردا صبح از خواب بیدار میشود.
این چیزی است که قدرت خودسرانه و مطلق به نظر میرسد. و به همین دلیل است که مردانی که قانون اساسی را نوشتند هرگز نمیخواستند کسی آن را داشته باشد. در آن اتاق معروفاً گرم و خفه در فیلادلفیا، پنجرهها برای حفظ حفظ حریم خصوصی بسته شده بودند، آنها عرق ریختند و بحث کردند که چگونه قدرتهای قوه مجریه آمریکا را محدود کنند. آنها به ایده تقسیم قدرت بین شاخههای مختلف دولت رسیدند. همانطور که جیمز مدیسون در «فدرالیست شماره ۴۷» نوشت: «تجمع همه قدرتها، قانونگذاری، اجرایی و قضایی در یک دست… ممکن است به درستی تعریف استبداد نامیده شود.»
جاناتان چیت: چرا ترامپ جنگ تجاری را متوقف کرد
بیش از دو قرن بعد، سیستمی که توسط آن اولین کنگره قانون اساسی ایجاد شد، به طور جامع شکست خورده است. مردم و نهادهایی که قرار است قدرت اجرایی را بررسی کنند، از مهار این رئیسجمهور خودداری میکنند. ما اکنون یک حاکم مستبد بالفعل داریم که فکر میکند میتواند واقعیت را به میل خود خم کند بدون اینکه هیچ واقعیتی یا هیچ مدرکی را در نظر بگیرد، و بدون گوش دادن به هیچ دیدگاه مخالفی. و اگرچه آسیب اقتصادی که او وارد کرده است آسانتر قابل اندازهگیری است، اما او همان سطح آسیب را به تحقیقات علمی، آزادیهای مدنی، مراقبتهای بهداشتی و خدمات کشوری وارد کرده است.
از این حادثه اتلافکننده و مخرب، یک درس مفید میتوان گرفت. در سالهای اخیر، بسیاری از افرادی که در دموکراسیها زندگی میکنند از سیستمهای سیاسی خود، از مجادلههای بیپایان، از دشواری ایجاد مصالحه، از سرعت پایین تصمیمگیریها ناامید شدهاند. درست مانند نیمه اول قرن بیستم، اقتدارگرایان بالقوه شروع به استدلال کردهاند که همه ما بدون این نهادها وضعیت بهتری خواهیم داشت. موسولینی گفت: «حقیقت این است که مردان از آزادی خسته شدهاند.» لنین با تحقیر از کاستیهای به اصطلاح دموکراسی بورژوایی سخن گفت. در ایالات متحده، یک مکتب کاملاً جدید از متفکران تکنو-اقتدارگرا سیستم سیاسی ما را ناکارآمد میدانند و میخواهند آن را با یک «مدیر عامل ملی»، یک دیکتاتور با نامی متفاوت، جایگزین کنند.
اما در ۴۸ ساعت گذشته، دونالد ترامپ به ما نمایشی بینقص از این داده است که چرا قوای مقننه ضروری هستند، چرا چک و موازنه مفید هستند، و چرا بیشتر دیکتاتوریهای تکنفره فقیر و فاسد میشوند. اگر حزب جمهوریخواه کنگره را به نقشی که قرار است ایفا کند بازنگرداند و دادگاهها رئیسجمهور را محدود نکنند، این چرخه تخریب ادامه خواهد یافت و همه افراد روی کره زمین هزینه آن را خواهند پرداخت.