قبل از اینکه دکمه پخش سریال شش قسمتی نتفلیکس، پلنگ (The Leopard) را بزنم، به تعدادی از دوستان منتقد فیلمم اطلاع دادم که قصد انجام این کار را در یک گروه چت دارم. یکی از آنها با طعنه گفت: «بیصبرانه منتظر شب شکارچی (Night of the Hunter) در Hulu هستم!» دیگری پاسخ داد: «آیا این قبل از همشهری کین (Citizen Kane) آمازون است یا بعد از آن؟» «مطمئن نیستم، اما عاشق فصل سوم راننده تاکسی (Taxi Driver) در Max هستم.» برای یک دسته خاص از متعصبان سینمایی (گروهی که حدس میزنم من را هم شامل میشود)، این جدیدترین جویبار «محتوای استریمینگ» که از شاهکارهای مورد احترام سینمای جهان جدا شده، نوعی کفر به نظر میرسید.
و از یک طرف، منظورم را میفهمید. پلنگ اصلی، فیلم حماسی سهساعته لوچینو ویسکونتی با بازی برت لنکستر، آلن دلون و کلودیا کاردیناله - برنده جایزه اصلی جشنواره فیلم کن در سال 1963 - در مقیاس بزرگ و جسورانه در اهداف هنری خود بینظیر است و نمونه بارز چیزی است که «دیگر نمیسازند». اما آیا این به طور خودکار به این معنی است که بازگویی دیگری از این داستان باید بیارزش باشد؟
بازسازیها چیز جدیدی نیستند (از نظر فنی جادوگر شهر از (The Wizard of Oz) یک بازسازی است)، اما یافتن یک اثر قابل توجه که بر اساس یک مالکیت معنوی از قبل تثبیتشده نباشد، این روزها به طور فزایندهای دشوار است. در بهار امسال فیلمی در سینماها اکران میشود که از بازیهای ویدیویی ماینکرافت (Minecraft) گرفته شده است - با توجه به موفقیت فوقالعاده این محصول، تجارت هوشمندانهای است، اما کمی بدبینانه است، زیرا کل نکته ماینکرافت این است که هیچ روایت مشخصی ندارد. من دائماً به یاد حکایتی هستم که پیتر بیسکین در تاریخ 1998 خود از «هالیوود جدید»، ایزی رایدرز، گاوهای خشمگین (Easy Riders, Raging Bulls) بازگو میکند: ویلیام فریدکین، کارگردان، که پس از موفقیتهای انتقادی و مالی ارتباط فرانسوی (The French Connection) و جنگیر (The Exorcist) به شهرت رسید، به هنری-ژرژ کلوزو، فیلمساز فرانسوی، مراجعه کرد و قبل از فیلمبرداری جادوگر (Sorcerer)، که اساساً بازسازی فیلم مزد ترس (The Wages of Fear) کلوزو بود، از او طلب برکت کرد. این مرد فرانسوی در انجام این کار مردد بود، اما سرانجام پس از اینکه این آمریکایی جوان به شوخی گفت، «به شما قول میدهم، من آن را به خوبی شما انجام نخواهم داد.»، تسلیم شد.
در حالی که بحث مزد ترس در مقابل جادوگر هرگز پایان نخواهد یافت (هر دو مزایای فردی خود را دارند!)، احتمالاً بیشتر افراد موافق خواهند بود که پیشگویی فریدکین این بار محقق شده است. پلنگ جدید به نسخه اصلی دست نمیزند. با این حال، جنبههایی در آن وجود دارد که ارزش وقت گذاشتن را دارد.

با اقتباس از رمان جوزپه تومازی دی لامپدوسا در سال 1958، منصفانه است که پلنگ را تلاشی ایتالیایی در چیزی شبیه جنگ و صلح (War and Peace) یا بر باد رفته (Gone with the Wind) بنامیم. داستان در دوران اتحاد ایتالیا، از دیدگاه یک خانواده اشرافی در سیسیل، به رهبری دون فابریزیو کوربرا، شاهزاده سالینا، وفادار به خاندان بوربون، روایت میشود. لقب او ایل گاتوپاردو (Il Gattopardo) است و مجسمهای از پلنگ در بالای دروازه کاخ دیده میشود. هرگز توضیح داده نمیشود که چگونه او با این جانور چابک و ترسناک مرتبط شد، اما به سرعت میتوان حدس زد که این موضوع ارتباطی با چند قدم جلوتر ماندن از دشمنانش دارد.
در واقع، هنگامی که ارتش ژنرال گاریبالدی به سواحل سیسیل میرسد، شاهزاده نگرش قوی «این نیز بگذرد» را اتخاذ میکند. (برادرزاده او، تانکردی، سریعتر دست به کار میشود و به نیروهای مهاجم میپیوندد و میگوید: «اگر میخواهیم اوضاع همانطور که هست باقی بماند، باید تغییر کند.») شاهزاده اساساً نسبت به جزر و مد تغییرات سیاسی زودگذر بیتفاوت است، شاید حتی خصمانه، و مطمئن است که سیسیل و مردم آن همیشه ریشه در سنتهای قدیمی خواهند داشت. پلنگ، اگرچه کمبودی در خطوط داستانی اضافی ندارد، وقایعنگاری درک آهسته شاهزاده از این موضوع است که در واقع، تاریخ سرانجام به او رسیده است و او خلع سلاح شده است.
نسخه ویسکونتی از برت لنکستر هالیوودی در مرکز داستان برخوردار بود. او دیالوگهای خود را به زبان انگلیسی بیان کرد، که برای انتشار در ایالات متحده/بریتانیا استفاده شد، اما برای نسخه اروپایی به ایتالیایی دوبله شد، که در آن دوران غیرمعمول نبود. (نسخه ایتالیایی با زیرنویس چیزی است که در بیشتر پلتفرمهای استریمینگ فعلی پیدا خواهید کرد و در سال 2003 در سینماهای هنری در زمان بازسازی توسط موسسه فیلم بریتانیا پخش شد.) تبدیل او از یک اشرافزاده قوی و پرتوان به پوستی از زمان دیگر، یک شگفتی در عملکرد فیزیکی است. نه اینکه او یک ستون پرهیزگاری باشد، اما او به خانواده، مردم و فرهنگ سیسیلی خود متعهد است. (و همچنین یک کمد لباس نفیس و علاقه به والس.) 30 دقیقه پایانی فیلم سرگردانی او را از اتاقی به اتاق دیگر در یک توپ به طرز تهوعآوری پر زرق و برق نشان میدهد و شاهد متاستاز فساد است، حضور معلق او شبیه به شبحی ماندگار است. این فیلم در معاوضه طرح با چیزی که امروز از آن به عنوان «حس و حال» استقبال میکنیم، سرسخت است.
این رویکرد زمان زیادی را برای لذت بردن از تصاویر خیرهکننده فراهم میکند که در آن عملاً میتوانید بوی بخور کلیسای جامع را استشمام کنید، که در ابتدا با فرمت 70 میلیمتری ارائه شد. ویسکونتی در محل Palazzo Valguarnera Gangi و چند مکان زیبای غیرممکن دیگر فیلمبرداری کرد که باعث میشود بخواهید همه چیز را رها کنید و بلیت پرواز بعدی ITA Airways را رزرو کنید. علاوه بر این قوس طولانی، بقیه داستان، که عمدتاً تانکردی (آلن دلون) را در حین مانور دادن در سیاستهای نظامی و عشق دنبال میکند، به طرز عجیبی برای فیلمی که همچنان نفسگیر است، کند است.

تانکردی، یک ساعت پس از شروع فیلم، در حالی که از همراهی دختر عموی جذابش، کنچتا (لوسیلا مورلاکی)، لذت میبرد، با ظاهر آنجلیکا (کلودیا کاردیناله)، یک تازهوارد خیرهکننده و دختر یک فرماندار تازه به دوران رسیده، مبهوت میشود. فیلمها در آن زمان شوخی «فریم فریز خراش صفحه» را انجام نمیدادند، اما اعلام و ورود او در یک شام رسمی دقیقاً همان ضرباهنگ است. این خندهدار است. به هر حال، این دو با هم آشنا میشوند و عاشق هم میشوند و در حالی که اتحاد آنها ممکن است نشان دهنده یک تغییر سلسلهای غمانگیز برای شاهزاده باشد، برای همه افراد حاضر در مخاطب، بیشتر فرصتی است برای خیره شدن به افراد زیبا در حالی که در سایهها پنهان میشوند تا به یکدیگر بوسه بزنند و سپس در اتاقهای خالی یک کاخ بزرگ به این طرف و آن طرف بدوند.
این موضوع را مطرح میکنم زیرا این رابطه نشاندهنده بزرگترین تفاوت بین نسخه قدیمیتر و نسخه جدیدی است که اکنون در نتفلیکس وجود دارد. با شش قسمت یک ساعته، ما دو برابر زمان پخش داریم - اما با نگرش مدرنتر نسبت به سرعت، حداقل سه برابر بیشتر طرح داریم. به این ترتیب، آنجلیکای دوا کسل کمی پیشینه دریافت میکند و میبینیم که او فقط یک الگوی زیبایی نیست، بلکه تا حدودی یک دسیسهگر متحرک اجتماعی است. همچنین، برخلاف کلودیا کاردیناله، کسل - دختر مونیکا بلوچی و ونسان کسل - چهرهای دارد که به نظر میرسد بیشتر آماده اینستاگرام است، یا حداقل اینگونه است که گروه تولید مدرن از او فیلم میگیرد.
پلنگ برای تلویزیون توسط ریچارد وارلو، نویسنده و تهیهکننده بریتانیایی، اقتباس شده است که از جمله اعتبارات قبلی او میتوان به خیابان وایتچپل (Ripper Street) و مار (The Serpent)، یک معمای قتل در دهه 1970 در «مسیر هیپی» آسیایی اشاره کرد. خوشبختانه، دو نفر از کارگردانان درگیر در این پروژه، لورا لوکتی و جوزپه کاپوتوندی، در واقع ایتالیایی هستند.

در نسخه قدیمیتر، تانکردی یک افسر است، نه یک عملگرا، و ما واقعاً نمیدانیم که او به چه چیزی متعهد است. در این تفسیر او از استراتژی خود آشکارتر است، به این معنی که آلن دلون بسیار باهوشتر از ساولیو پوزی است، اما پوزی، در نقش تانکردی، کمی جذابتر و متزلزلتر است. او یک لرد بایرون به نظر میرسد که مستحق یک درام عاشقانه سه طرفه است.
به همین ترتیب، بیشتر بازیگران از نظر فنی درخشان هستند. کیم روسی استوارت («کلیدهای خانه»، «هانری چهارم») برت لنکستر نیست، اما شاید به این دلیل است که او به طور واضح بر یک تقلید ایتالیایی از الک گینس استوار است، و تماشای او بسیار لذتبخش است. کلودیو جوئه در نقش دون کالوگرو، پدر آنجلیکا، یک شرور طنزآمیز لذتبخش است، که همیشه به دنبال یک معامله خوب است. دانا رومر نیز در نقش ماریانا، همسر شاهزاده، عالی است. او با چهرهای آرام و کمتحرک، یک رنجدیده رنجکشیده است، اما کاملاً از اتفاقات اطرافش غافل نیست.
در واقع، بسیاری از انحرافات طرح در این نسخه از تماشای مردم لذت میبرند. یک قوس فرعی در قسمت پنجم وجود دارد که شامل یک دلال آثار هنری فرانسوی است که برای فریب دادن شاهزاده به فروش برخی از اموال خانوادگی خود میرسد و در نتیجه یک جلسه تیراندازی احمقانه اتفاق میافتد. این برای یک بار خوب است، و سپس شما دوباره میخواهید ویسکونتی و لنکستر را تماشا کنید، فقط برای لذت بردن از تسلیم عمیق به اندوهی که در آن شخصیت وجود دارد.
زیباییشناسی هم در کل داستان خوب است. مانند فیلم اصلی، این نسخه تلویزیونی در مکان فیلمبرداری شده است و مانند آنجلو بارباگالو، فیلمبردار این نسخه، واقعاً میداند چگونه یک لوکیشن را روشن کند. (شایان ذکر است که رنگپردازی درجه یکی از فیلم اصلی ویسکونتی انجام داده است.) با این حال، دکورها و لباسهای مجلل و چشمگیر هستند و دلیلی وجود دارد که بسیاری از جوانان از پلتفرمهایی مانند تامبلر با «دارک آکادمیا» و «فشنکور» وسواس دارند - این نمایش از این لذتگراییهای بصری برخوردار است. با کمال تعجب، موسیقی متن با ترکیب آهنگسازی پائولو بونوینچینو و مجموعهای از قطعات کلاسیک، خودنمایی کمتری دارد.
اگر نمیخواهید یک تجربه حماسی سهساعته از فیلمهای هنری را تحمل کنید، نسخه نتفلیکس از پلنگ بسیار سرگرمکننده است - فقط ممکن است آنقدر تماشای آن را دوست داشته باشید که نسخه ویسکونتی را خیلی زود پس از آن به جریان بیاندازید.