دونالد ترامپ در یک کنفرانس رسانه‌ای تاسیس دانشگاه ترامپ را در 23 می 2005 در شهر نیویورک اعلام می‌کند. دانشگاه ترامپ شامل دوره‌های آنلاین، سی‌دی رام‌ها و سایر برنامه‌های آموزشی برای متخصصان کسب‌وکار خواهد بود.تاس رابینسون/گتی ایماژ
دونالد ترامپ در یک کنفرانس رسانه‌ای تاسیس دانشگاه ترامپ را در 23 می 2005 در شهر نیویورک اعلام می‌کند. دانشگاه ترامپ شامل دوره‌های آنلاین، سی‌دی رام‌ها و سایر برنامه‌های آموزشی برای متخصصان کسب‌وکار خواهد بود.تاس رابینسون/گتی ایماژ

نظریه روابط بین‌الملل درباره ترامپ 2.0 چه پیش‌بینی می‌کند؟

ارزیابی آکادمیک از انقلاب سیاست خارجی رئیس جمهور ایالات متحده.

مقدمه

قسم می‌خورم: برنامه من این بود که این هفته در مورد موضوعی غیر از دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده بنویسم، اما سیل سیاست‌های بد که از کاخ سفید سرچشمه می‌گیرد، غیرقابل چشم پوشی است. قرار است در مورد چیزهایی بنویسم که مهم هستند، و سیاست خارجی قدرتمندترین کشور جهان مطمئناً یکی از آنهاست، به خصوص زمانی که به طور ناگهانی و گسترده‌ای به سمت عجیب و غریب شدن متمایل می‌شود. بنابراین امیدوارم مرا ببخشید اگر همچنان بر انقلاب سیاست خارجی که دولت ترامپ در تلاش برای اجرای آن است، متمرکز بمانم.

چالش‌ها و واکنش‌های جهانی

مسئله اصلی، تأثیری است که اعمال تعرفه‌ها توسط ترامپ، خروج او از سازمان بهداشت جهانی و سایر اقدامات اخیر او بر زندگی آمریکایی‌ها خواهد گذاشت. و بخشی از پاسخ به این سوال بستگی به این دارد که بقیه جهان چگونه به تلاش‌های سنگین ترامپ برای زورگویی و قلدری به آنها واکنش نشان می‌دهند؛ که با برخی از نزدیک‌ترین متحدان ما شروع می‌شود. من چند هفته پیش در مورد این موضوع نوشتم، اما امروز می‌خواهم مسائل مفهومی و نظری گسترده‌تری را بررسی کنم که زیربنای آن است.

تئوری موازنه قدرت/تهدید

به نظر من، آنچه در اینجا داریم، درگیری نظریه‌های رقیب در مورد چگونگی کارکرد جهان است. اولی، نظریه قدیمی من، تئوری موازنه قدرت/تهدید است. دومی، نظریه کالاهای جمعی است. هر دو دیدگاه چیزهای مهمی در مورد چگونگی کارکرد جهان به شما می‌گویند. سوال این است که کدام یک بینش‌های واضح‌تری در مورد آنچه احتمالاً اکنون اتفاق می‌افتد، ارائه می‌دهد.

موازنه تهدید

بیایید با نظریه موازنه تهدید شروع کنیم. منطق آن ساده است: در جهانی که هیچ مرجع مرکزی وجود ندارد، همه دولت‌ها اگر یک دولت بیش از حد قوی شود، نگران می‌شوند، زیرا نمی‌توانند مطمئن باشند که چگونه ممکن است از قدرت خود استفاده کند. نتیجه، تمایل شدید دولت‌های ضعیف‌تر به پیوستن نیروها برای مهار قدرت‌های قوی‌تر و شکست آنها در صورت تلاش برای فتح یا تسلط بر قدرت‌های ضعیف‌تر است. تمایل به موازنه افزایش می‌یابد اگر یک قدرت قوی در نزدیکی قرار داشته باشد؛ اگر ارتش قدرتمندی داشته باشد که به نظر می‌رسد در درجه اول برای فتح دیگران طراحی شده است؛ یا اگر به نظر می‌رسد که مقاصد بدخواهانه خاصی دارد، به همین دلیل است که من مدت‌هاست استدلال کرده‌ام که دولت‌ها در برابر تهدیدها و نه فقط قدرت به تنهایی، موازنه می‌کنند.

پایداری ناهنجاری‌ها

از جمله موارد دیگر، این نظریه به توضیح یک ناهنجاری چشمگیر و پایدار در سیاست جهانی کمک می‌کند. ایالات متحده از زمان جنگ جهانی دوم قدرتمندترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان بوده است، با این وجود اکثر قدرت‌های بزرگ و متوسط ​​جهان ترجیح دادند به جای موازنه در برابر آن، با آن همسو شوند. آنها سوار بر ارابه پیروزی ایالات متحده نشدند (یعنی برای آرام کردن واشنگتن با آن همسو نشدند)؛ بلکه با ایالات متحده در برابر کشورهایی (مانند اتحاد جماهیر شوروی) که در همسایگی آنها بودند و به نظر می‌رسید که جاه‌طلبی‌های خطرناکی دارند، موازنه می‌کردند. یک نتیجه: سیستم اتحاد جنگ سرد آمریکا همیشه ثروتمندتر، از نظر نظامی قوی‌تر و تأثیرگذارتر از شرکای مختلف همسو با مسکو بود.

روابط ایالات متحده و متحدان

علیرغم قدرت عظیم خود، ایالات متحده هرگز با یک ائتلاف موازنه‌ای به همان اندازه قدرتمند روبرو نشده است. این تا حدی به دلیل فاصله جغرافیایی آن از سایر مراکز اصلی قدرت جهان بود، اما همچنین به این دلیل که بسیاری از کشورهای کلیدی - از جمله همسایگان مجاور مانند کانادا - آن را به ویژه تهدیدآمیز نمی‌دیدند. این وضعیت حتی در دوران تک قطبی نیز ادامه داشت، زمانی که ایالات متحده به تنهایی در اوج قدرت جهانی ایستاده بود و ممکن بود انتظار داشته باشید که سایر دولت‌ها برای مهار نفوذ آن تلاش بیشتری انجام دهند. تلاش‌های متوسطی برای "موازنه نرم" انجام شد، اما بیشتر در میان مجموعه‌ای از بازیگران نسبتاً ضعیف مانند "محور مقاومت" در خاورمیانه. اگرچه متحدان ایالات متحده اغلب قضاوت ایالات متحده را زیر سوال می‌بردند و نگران بودند که سیاست‌های ایالات متحده ممکن است به طور ناخواسته به آنها آسیب برساند (تهاجم به عراق در سال 2003 تأیید کرد که چنین ترس‌هایی درست بوده است)، اما در مجموع آنها همچنان ایالات متحده را به عنوان یک شریک مفید و نه به عنوان یک خطر جدی می‌دیدند. برتری ایالات متحده نیز قابل تحمل بود زیرا هر دو دولت دموکرات و جمهوری‌خواه نفوذ قابل توجه خود را از طریق نهادهای چندجانبه مانند ناتو اعمال می‌کردند و به طور کلی با رهبران متحد با احترام رفتار می‌کردند، حتی زمانی که همان رهبران را تحت فشار قرار می‌دادند تا کاری را که واشنگتن می‌خواهد انجام دهند.

تغییر رویکرد ترامپ

البته موقعیت جغرافیایی آمریکا تغییر نکرده است و هنوز یک دارایی بزرگ است. اما رویکرد جنگ‌طلبانه دولت ترامپ در قبال کشورهای سنتاً طرفدار آمریکا مانند کانادا یا دانمارک بی‌سابقه است. نه تنها شرکای ایالات متحده باید نگران باشند که ایالات متحده دیگر قابل اعتماد نیست (زیرا ترامپ فکر می‌کند قوانین بی‌معنی هستند و هیچ ابایی از قول دادن کاری در روز سه‌شنبه و پس گرفتن آن در روز جمعه ندارد)، بلکه باید نگران باشند که ایالات متحده به طور فعال بدخواه است. وقتی رئیس جمهور تهدید می‌کند که کانال پاناما را پس می‌گیرد یا گرینلند را فتح می‌کند یا کانادا را به ایالت پنجاه و یکم تبدیل می‌کند - مهم نیست که معاهدات موجود چه چیزی را می‌طلبند یا پاناما، دانمارک یا گرینلندی‌ها در مورد آن چه می‌گویند - همه کشورها باید نگران باشند که ممکن است نفر بعدی باشند.

تلاش‌های جهانی برای مقاومت

همانطور که نظریه موازنه تهدید پیش‌بینی می‌کند، برخی از رهبران این کشورها از هم اکنون از تلاش‌های هماهنگ برای مقاومت در برابر دستور کار خطرناک ترامپ حمایت می‌کنند. هفته گذشته، کریستیا فریلند، وزیر دارایی سابق کانادا (که امیدوار است جاستین ترودو، نخست‌وزیر را به عنوان رهبر حزب لیبرال جایگزین کند) خواستار برگزاری نشست سران مکزیک، پاناما، کانادا و اتحادیه اروپا برای تدوین پاسخ‌های مشترک به تعرفه‌ها و تهدیدهای حاکمیتی ترامپ شد. وقتی هواداران هاکی کانادا به نواختن «پرچم ستاره‌دار» بو می‌کنند - همانطور که این آخر هفته انجام دادند - می‌دانید که اتفاق جدی رخ داده است. مصر، اردن، عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، تشکیلات خودگردان فلسطین و اتحادیه عرب بیانیه مشترکی صادر کردند که صراحتاً پیشنهاد ترامپ برای پاکسازی قومی فلسطینی‌ها از غزه و کرانه باختری را رد می‌کند. اگر ترامپ به مسیر کنونی خود ادامه دهد، چنین تلاش‌هایی افزایش می‌یابد و برخی از کشورها به دنبال کمک از پکن خواهند بود، فقط برای به دست آوردن اهرم فشار بیشتر در برابر واشنگتن.

تغییر سیاست خارجی آمریکا

این یک تغییر اساسی در سیاست خارجی ایالات متحده است و به طور ناگزیر تفاوت‌های ادراک شده بین ایالات متحده و رقبای اصلی قدرتمند آن را محدود خواهد کرد. شرکای آسیایی آمریکا مشتاق همکاری با واشنگتن بوده‌اند (و برخی از سیاست‌های خود را برای خشنود نگه داشتن رهبران ایالات متحده تعدیل کنند) زیرا آنها نگران موازنه قدرت منطقه‌ای هستند و می‌خواستند ایالات متحده به حفظ آن کمک کند. با این حال، اگر ایالات متحده مانند روسیه و چین عمل کند، و اگر به تهدید جنگ‌های تجاری جدید ادامه دهد، مزایای ارتباط نزدیک با واشنگتن کاهش می‌یابد. دولت‌هایی که به پیروی از رهبری ایالات متحده عادت کرده‌اند، از خط‌مشی‌های احتیاطی استفاده می‌کنند و استراتژی‌های دیگری را برای محافظت از خود در برابر هوس‌های ایالات متحده بررسی می‌کنند.

نتیجه‌گیری بر اساس تئوری موازنه

به طور خلاصه، یکی از پایدارترین و قدرتمندترین نظریه‌های سیاست جهانی نشان می‌دهد که رویکرد رادیکال ترامپ به سیاست خارجی نتیجه معکوس خواهد داشت. او ممکن است در کوتاه مدت امتیازات کمی به دست آورد، اما نتایج بلندمدت مقاومت جهانی بیشتر و فرصت‌های جدیدی برای رقبای آمریکا خواهد بود.

نظریه کالاهای جمعی

با این حال، اینجاست که نظریه کالاهای جمعی وارد عمل می‌شود و در جهت دیگری اشاره می‌کند. مهار قدرت آمریکا نیازمند اقدام هماهنگ و تمایل به تحمل هزینه‌های مخالفت است. صف‌بندی کردن دولت‌های دیگر علیه ترامپ زمان می‌برد و برخی از دولت‌ها وسوسه می‌شوند که از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنند و امیدوار باشند که شخص دیگری کارهای سنگین را انجام دهد. در این شرایط، ایالات متحده می‌تواند بازی تفرقه بینداز و حکومت کن را انجام دهد و سعی کند با ارائه امتیازات فردی، برخی از دولت‌ها را از خود جدا کند. نباید دشواری سازماندهی یک ائتلاف موازنه‌ای را دست کم گرفت - به ویژه برای کشورهایی که سیستم‌های سیاسی آنها خود تحت فشار است - و این بدون شک همان چیزی است که ترامپ روی آن حساب می‌کند.

لزوم خویشتن‌داری

اما توجه داشته باشید: نگه داشتن جهان در حالت " عدم تعادل" نیازمند استفاده گزینشی از قدرت ایالات متحده و میزان قابل توجهی از خویشتنداری است. این بدان معناست که به دنبال هر فرصتی برای تحقیر کشورهای ضعیف‌تر یا رهبران آنها نباشیم. سایر کشورها باید متقاعد شوند که واشنگتن به وعده‌های خود عمل خواهد کرد و معامله کردن یا امتیاز دادن صرفاً منجر به درخواست‌های جدید نخواهد شد. متأسفانه، خویشتنداری، عمل به وعده‌ها و رفتار محترمانه با دیگران هرگز بخشی از بازی ترامپ نبوده است، و افراد شایسته اندکی که او در حالی که رتبه‌های خدمات کشوری را از بین می‌برد منصوب کرده است، احتمال انجام سیاست خارجی ایالات متحده با ظرافت را کمتر می‌کند.

نتیجه‌گیری نهایی

هیچ کس تردید ندارد که ایالات متحده مشت آهنین دارد، اما ما در آستانه کشف این موضوع هستیم که وقتی دستکش مخملی برداشته شود، چه اتفاقی می‌افتد. همانطور که واقع‌گرایان برای دهه‌ها هشدار داده‌اند، و همانطور که رژه متجاوزان گذشته به ما یادآوری می‌کند، دولت‌هایی که از دیپلماسی عصا برای زورگویی و مجازات دیگران استفاده می‌کنند، در نهایت بر هرگونه اکراه اولیه برای ایجاد تعادل و موانع اقدام جمعی غلبه می‌کنند و در نهایت با دوستان کمتر، دشمنان بیشتر و نفوذ بسیار کمتری مواجه می‌شوند. من فکر نمی‌کردم که برای ایالات متحده ممکن باشد که همسایگان نزدیک و بسیاری از شرکای دیرینه خود را برای همیشه بیگانه کند، اما دقیقاً به همین جا می‌رویم.