تصویرسازی: مایکل حداد
تصویرسازی: مایکل حداد

بشریت در حال بازی رولت هسته‌ای است

مرزهای جنگ جهانی سوم در درگیری‌های بین روسیه و اوکراین، هند و پاکستان، و اکنون اسرائیل و ایران قابل مشاهده است.

در ۲۷ اکتبر ۱۹۶۲، دوازدهمین روز بحران موشکی کوبا، فیدل کاسترو، که جنگ‌طلب و آشفته بود، از نیکیتا خروشچف، حامی خود، خواست تا آمریکا را نابود کند.

کاسترو در تلگرافی به مسکو نوشت: "من معتقدم که تجاوزگری امپریالیست‌ها آنها را به شدت خطرناک می‌سازد و اگر آنها موفق به حمله به کوبا شوند - یک اقدام وحشیانه در نقض قوانین جهانی و اخلاقی - آنگاه لحظه‌ای فرا خواهد رسید تا این خطر را برای همیشه در اقدامی مشروع از دفاع از خود از بین ببریم. هرچند این راه‌حل سخت و وحشتناک باشد، راه دیگری وجود نخواهد داشت."

امروز ما وجود داریم، زیرا خروشچف درخواست کاسترو را رد کرد. البته این خروشچف بود که با قرار دادن موشک‌ها در کوبا، سیاره را به آستانه نابودی کشاند، اما او پاسخ آمریکا به این تهدید را دست‌کم گرفته بود. او همراه با دشمن خود، جان اف. کندی، به سوی مصالحه گام برداشت. خروشچف پاسخ داد: "در تلگراف ۲۷ اکتبر خود پیشنهاد دادید که ما اولین کسانی باشیم که حمله هسته‌ای به قلمرو دشمن انجام می‌دهیم. طبیعتاً می‌دانید که این کار ما را به کجا خواهد برد. این یک حمله ساده نخواهد بود، بلکه آغاز یک جنگ جهانی ترموهسته‌ای است. رفیق عزیز فیدل کاسترو، پیشنهاد شما را اشتباه می‌دانم، هرچند دلایل شما را درک می‌کنم."

کاسترو در زمان بحران موشکی ۳۶ ساله بود. او در اواخر تابستان ۲۰۱۰ که در هاوانا با او ملاقات کردم، ۸۴ ساله بود. او در نیمه‌بازنشستگی به سر می‌برد، هرچند همچنان مرد ضروری کوبا بود. من یک هفته را با او گذراندم و در مورد موضوعاتی از جمله عصر هسته‌ای و پیچیدگی‌های شیطانی آن صحبت کردیم. او هنوز دگم‌های بی‌رحمانه انقلاب کمونیستی را پذیرفته بود، اما تا حدودی نیز در مورد اشتباهاتش تأمل می‌کرد. من عمیقاً در مورد تلگراف ۲۷ اکتبر او کنجکاو بودم و این سؤال را از او پرسیدم: "در مقطعی، توصیه شما به شوروی برای بمباران آمریکا منطقی به نظر می‌رسید. آیا اکنون نیز این توصیه منطقی به نظر می‌رسد؟" پاسخ او: "بعد از آنچه دیدم و اکنون می‌دانم، ارزشش را نداشت."

بیشتر بخوانید: جفری گلدبرگ درباره اسرائیل و ایران با فیدل کاسترو گفتگو می‌کند

مشکل خرد این است که تمایل دارد به آهستگی حاصل شود، اگر اصلاً حاصل شود. ما به عنوان یک گونه، به ویژه در گرفتن تصمیمات سریع و منطقی درباره مسائل مرگ و زندگی مهارت خاصی نداریم. ای. او. ویلسون، جامعه‌زیست‌شناس، مشکل اصلی بشریت را اینگونه توصیف کرد: "ما احساسات پارینه‌سنگی، نهادهای قرون وسطایی و فناوری خدای‌گونه داریم." چالش اصلی ۸۰ سال پس از آزمایش اتمی ترینیتی این بوده است که ما توانایی‌های شناختی، روحی و عاطفی لازم برای مدیریت موفقیت‌آمیز سلاح‌های هسته‌ای را بدون خطر شکست فاجعه‌بار نداریم. خروشچف و کاسترو هر دو در طول بحران موشکی اشتباهات وحشتناکی در تحلیل و تفسیر مرتکب شدند. چندین تن از مشاوران کندی نیز چنین بودند، از جمله ژنرال کرتیس لمی (Curtis LeMay)، رئیس ستاد نیروی هوایی، که استدلال می‌کرد محاصره دریایی کوبا، بدون بمباران فوری سایت‌های موشکی، "تقریباً به بدی مماشات در مونیخ" است.

امروزه، مرکز عملیات جهانی فرماندهی استراتژیک ایالات متحده، که بر نیروهای هسته‌ای آمریکا نظارت دارد، در ساختمانی در پایگاه نیروی هوایی اوفوت (Offutt Air Force Base) به نام لمی قرار دارد. این تصمیم همیشه برای من به منزله تأیید غیرمستقیم تمایل به اقدامِ تجسم یافته در شخصیت گاه‌به‌گاه دکتر استرنج‌لاو مانند لمی، توسط نهاد هسته‌ای آمریکا بوده است. "تمایل به اقدام" عبارتی همه‌منظوره است، اما من سال‌ها پیش آن را برای اولین بار در زمینه جنگ هسته‌ای از بروس بلر (Bruce Blair)، پژوهشگر عدم اشاعه و افسر سابق پرتاب موشک نیروی هوایی شنیدم. این عبارت به این معناست که سناریوهای تصمیم‌گیری هسته‌ای که رؤسای جمهور قرار است در یک بحران دنبال کنند، فرض را بر این می‌گذارند که روسیه (یا سایر دشمنان) تلاش خواهند کرد موشک‌های آمریکایی را قبل از خروج از سیلوهایشان نابود کنند. هدف برنامه‌ریزان جنگ هسته‌ای به طور سنتی این بوده است که آن موشک‌ها را قبل از خنثی شدنشان، به تعبیر برنامه‌ریزی هسته‌ای، "در زمان هشدار پرتاب کنند".

بسیاری از مردانی که از سال ۱۹۴۵ به عنوان رئیس‌جمهور خدمت کرده‌اند، از آگاهی یافتن درباره چارچوب زمانی غیرممکن و فشرده‌ای که در آن باید تصمیم به پرتاب بگیرند، شوکه شده‌اند. مسئله، مسئله اختیار نیست - رؤسای جمهور پادشاهان مطلق هسته‌ای هستند و می‌توانند با سلاح‌های هسته‌ای آمریکا هر کاری که بخواهند انجام دهند (لطفاً مقاله تام نیکولز با عنوان " سلاح رئیس‌جمهور" را ببینید). چالش، همانطور که جورج دبلیو بوش به یادماندنی بیان کرد، این است که رئیس‌جمهور حتی وقت نخواهد داشت تا از "توالت" بلند شود قبل از اینکه مجبور به تصمیم‌گیری برای پرتاب شود، تصمیمی که می‌تواند بر اساس اطلاعات ناقص، متناقض یا حتی نادرست باشد. رونالد ریگان (Ronald Reagan)، هنگامی که ریاست جمهوری را به دست گرفت، گفته می‌شد که از اینکه تنها شش دقیقه برای تصمیم‌گیری برای پرتاب فرصت خواهد داشت، شوکه شده بود. باراک اوباما (Barack Obama) فکر می‌کرد که انتظار چنین تصمیمی از یک رئیس‌جمهور - مهم‌ترین تصمیمی که یک فرد در تمام تاریخ بشر خواهد گرفت - در عرض چند دقیقه، جنون‌آمیز است.

ما در یکی از پرحرارت‌ترین دوره‌های عصر هسته‌ای زندگی می‌کنیم. مرزهای جنگ جهانی سوم در حمله روسیه به اوکراین قابل مشاهده است. روسیه توسط ایران و کره شمالی یاری شده و اروپا و در حال حاضر ایالات متحده با آن مقابله می‌کنند. پاکستان و هند، دو کشور هسته‌ای، اخیراً یک شبه‌جنگ را تجربه کرده‌اند؛ ایران، که دهه‌هاست از طریق تروریسم و سایر ابزارها به دنبال نابودی اسرائیل بوده است، شاهد حمله اسرائیل و ایالات متحده به سایت‌های هسته‌ای خود بوده است، که می‌تواند به عنوان یک اقدام عدم اشاعه به زور تلقی شود؛ کره شمالی به توسعه زرادخانه هسته‌ای خود ادامه می‌دهد، و همانطور که راس اندرسون در جای دیگری از این شماره توضیح می‌دهد، کره جنوبی و ژاپن در حال بررسی رویکرد هسته‌ای در پاسخ به این اقدامات هستند.

انسان‌ها برای بقا در این دوره به شانس نیاز دارند. ما پیش از این مورد لطف سرنوشت قرار گرفته‌ایم، و نه تنها در طول بحران موشکی کوبا. در طول ۸۰ سال گذشته، بشریت بارها توسط افرادی نجات یافته است که در موقعیت‌های استرس‌زا و وحشتناک، قضاوت‌های فوق‌العاده‌ای داشتند. دو نفر به طور خاص – استانیسلاو پتروف (Stanislav Petrov) و جان کلی (John Kelly) – به دلایل مختلف دائماً به ذهن من می‌آیند. پتروف به این دلیل شایان درک است که تحت فشار وحشتناک، با شک و تردید به یک هشدار حمله پاسخ داد و به احتمال زیاد سیاره را نجات داد. کلی کار متفاوتی انجام داد، اما نه کمتر دشوار: او یک رئیس‌جمهور ناپایدار را از تشدید تنش دور و به سمت مذاکره هدایت کرد.

در سپتامبر ۱۹۸۳، پتروف در یک مرکز فرماندهی شوروی به عنوان افسر وظیفه خدمت می‌کرد، هنگامی که سیستم هشداردهنده آن گزارش داد که ایالات متحده پنج موشک به اهداف شوروی پرتاب کرده است. روابط بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی متشنج بود؛ تنها سه هفته قبل، شوروی یک هواپیمای غیرنظامی کره جنوبی را ساقط کرده بود. پتروف پروتکل‌های مستقر حاکم بر چنین هشداری را نادیده گرفت و هشدار پرتاب را دروغین اعلام کرد. او فهمید که سیستم شناسایی جدید و تنها تا حدی آزمایش شده است. او همچنین می‌دانست که دکترین شوروی بر این باور است که حمله آمریکایی، در صورت وقوع، طاقت‌فرسا خواهد بود و نه صرفاً پنج موشک. او به مافوق خود گزارش داد که معتقد است هشدار حمله اشتباه بوده است، و با این کار از تبادل هسته‌ای بین دو ابرقدرت جلوگیری کرد. (بعداً مشخص شد که یک ماهواره شوروی به اشتباه تداخل بین ابرها و خورشید را بر فراز مونتانا و داکوتای شمالی به عنوان پرتاب موشک تفسیر کرده بود.)

جان کلی، ژنرال چهارستاره بازنشسته تفنگداران دریایی که بخشی از دوره اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ به عنوان رئیس ستاد کاخ سفید خدمت کرد، به خاطر تلاش‌های سیزیفی خود در راستای برقراری نظم در محیط تصمیم‌گیری هرج‌ومرج‌گونه مشهور است. کلی، در طول ۱۷ ماه خدمت خود به عنوان رئیس ستاد، متوجه شد که ترامپ در مسائل امنیت ملی به ویژه خطرناک است. کلی معتقد بود ترامپ نسبت به امور جهانی نادان و به لحاظ غریزی خودکامه است. کلی این نقص‌ها را به طور مستقیم در سال ۲۰۱۷ تجربه کرد، زمانی که ترامپ مرتباً رهبر کره شمالی، کیم جونگ اون (Kim Jong Un) را که خود به طور گسترده‌ای بی‌تجربه و بی‌ثبات تلقی می‌شد، مورد توهین قرار می‌داد. پس از اینکه کره شمالی تهدید به "اقدام فیزیکی" علیه دشمنان خود کرد، ترامپ گفت: "آنها با آتش و خشم و صراحتاً قدرتی مواجه خواهند شد که این دنیا هرگز ندیده است."

بیشتر بخوانید: جان کلی بالاخره ترامپ را رها می‌کند

کلی بارها به ترامپ هشدار داد که چنین زبانی می‌تواند باعث واکنش بیش از حد کیم شود، که مشتاق اثبات اعتبار خود به ژنرال‌های ارشد اطرافش بود، و با حمله به کره جنوبی واکنش نشان دهد. اما ترامپ ادامه داد و توییت کرد: "راه حل‌های نظامی اکنون کاملاً آماده، قفل و بارگذاری شده‌اند، در صورتی که کره شمالی نابخردانه عمل کند. امیدوارم کیم جونگ اون مسیر دیگری را پیدا کند!" کیم بعدها با شلیک موشک به سمت ژاپن پاسخ داد و ترامپ را "پیرمرد خرفتی از آمریکا که از نظر ذهنی مختل شده" خواند.

بر اساس گزارش مایکل اس. اشمیت (Michael S. Schmidt) در کتابش، "دونالد ترامپ در برابر ایالات متحده: درون مبارزه برای توقف یک رئیس‌جمهور"، کلی به ترامپ گفت: "شما او را تحت فشار قرار می‌دهید تا مردانگی خود را اثبات کند. اگر او را به گوشه رینگ بکشانید، ممکن است ضربه بزند. شما نمی‌خواهید او را در تنگنا قرار دهید." اشمیت نوشت: "رئیس‌جمهور ایالات متحده هیچ درکی از این واقعیت نداشت که می‌تواند کشور را در هر لحظه نه تنها به آستانه جنگ، بلکه به جنگ هسته‌ای بکشاند که به راحتی می‌تواند به خطرناک‌ترین جنگ تاریخ جهان تبدیل شود." کلی متوجه شد که هشدارهایش به ترامپ اثر نمی‌کند، بنابراین به جای آن، روی ناامنی‌های ترامپ و نیاز او به قهرمان بودن، یا حداقل یک فروشنده بودن، بازی کرد. کلی به ترامپ گفت: "هیچ رئیس‌جمهوری از زمانی که کره شمالی به یک دیکتاتوری کمونیستی تبدیل شد، هرگز سعی نکرده با آنها ارتباط برقرار کند. هیچ رئیس‌جمهوری سعی نکرده با این مرد استدلال کند - شما یک معامله‌گر بزرگ هستید، چرا این کار را نمی‌کنید."

انحراف ایجاد شده توسط کلی کارساز بود: ترامپ به سرعت شیفته این ایده شد که آشتی تاریخی با کره شمالی را محقق کند. کلی می‌دانست که چنین معامله‌ای بسیار بعید است، اما دنبال کردن یک سراب باعث می‌شد ترامپ دست از تهدید به جنگ هسته‌ای بردارد.

ترامپ در دنیایی که بسیار ناپایدارتر از دوره اول ریاست جمهوری اوست، همچنان یک رهبر بی‌ثبات است. هیچ رئیس‌جمهوری هرگز حتی نزدیک به یک ناظر بی‌نقص بر امنیت ملی آمریکا و زرادخانه هسته‌ای آن نبوده است، اما ترامپ تقریباً از هر رهبر قبلی برای مدیریت یک بحران هسته‌ای بی‌صلاحیت‌تر است. (تنها ریچارد نیکسونِ (Richard Nixon) اواخر عمر، که اغلب مست بود، شاید خطرناک‌تر بود.) ترامپ به شدت واکنش‌پذیر، حساس به توهین و کنجکاوی‌ناپذیر است. ناعادلانه است اگر بگوییم که او احتمالاً یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و تصمیم به استفاده از سلاح‌های هسته‌ای می‌گیرد - او گهگاه درباره نفرت خود از چنین سلاح‌ها و به طور کلی جنگ صحبت کرده است - اما می‌تواند به راحتی دوباره راه خود را به سمت یک مارپیچ تشدیدکننده اشتباه مدیریت کند.

از شماره نوامبر ۱۹۴۷: آلبرت اینشتین درباره اجتناب از جنگ اتمی

پایان موفقیت‌آمیز جنگ سرد باعث شد بسیاری از مردم باور کنند که تهدید جنگ هسته‌ای کاهش یافته است. تاریخی است که مردم به سختی به چیزهای غیرقابل تصور فکر می‌کنند. آلبرت اینشتین (Albert Einstein) در مقاله‌ای برای این مجله در سال ۱۹۴۷ توضیح داد:

عموم مردم، با هشدارهای مربوط به ماهیت وحشتناک جنگ اتمی، هیچ کاری در این مورد انجام نداده‌اند و تا حد زیادی این هشدار را از آگاهی خود کنار گذاشته‌اند. خطری که نمی‌توان از آن جلوگیری کرد شاید بهتر است فراموش شود؛ یا خطری که تمام اقدامات احتیاطی ممکن در برابر آن انجام شده است نیز احتمالاً بهتر است فراموش شود.

ما به خطر خودمان فراموش می‌کنیم. فراموش می‌کنیم که ۸۰ سال پس از تابستان تغییردهنده جهان در سال ۱۹۴۵، تنها روسیه و ایالات متحده به اندازه کافی قدرت هسته‌ای دارند تا جهان را چندین بار نابود کنند؛ فراموش می‌کنیم که چین در حال تبدیل شدن به یک رقیب نزدیک برای ایالات متحده است؛ فراموش می‌کنیم که تاریخ عصر هسته‌ای پر از حوادث نزدیک، تصادفات و سوءتعبیرهای وحشیانه از واقعیت است؛ و فراموش می‌کنیم که بیشتر انسان‌ها به اندازه استانیسلاو پتروف و جان کلی خلاق، مستقل و تیزبین نیستند.

مهم‌تر از همه، ما قانونی را فراموش می‌کنیم که توسط ریاضیدان و رمزنگار مارتین هلمن (Martin Hellman) بیان شد: تنها راه برای زنده ماندن از رولت روسی این است که دست از بازی برداریم.