اسکات اولسون / گتی
اسکات اولسون / گتی

تعقیب بی‌بندوبار پیتر هگست توسط میان‌مایگی دانشگاهی

به نظر می‌رسد اصلاحات او در آموزش نظامی برای اطمینان از این طراحی شده که مردان جنگی نتوانند فکر کنند و مردان متفکر نتوانند بجنگند.

دولت ترامپ در مورد بسیاری از شکست‌های دانشگاه‌های نخبه، به‌ویژه در مقایسه با مؤسسات شخصیت‌محور مانند ارتش ایالات متحده، حق دارد. مورد پیت هگست، وزیر دفاع، را در نظر بگیرید که در برنامه‌های تحصیلی معتبر در دانشگاه‌های برتر پذیرفته و فارغ‌التحصیل شد، اما از گارد ملی ارتش با درجه پایین سرگردی استعفا داد. ارتش، برخلاف پرینستون و هاروارد، یک میان‌مایه لوس و ناامن را به خوبی می‌شناخت.

به هر دلیلی – شاید هگست در حسابان سال اول مشکل داشته یا هنگام تجزیه و تحلیل یک بخش دشوار از افلاطون خجالت‌زده شده – به نظر می‌رسد مصمم است که از تماس دانشگاهیان یا هر کسی که اندکی شبیه آن‌هاست، با نیروهای مسلح جلوگیری کند. او افسران را از شرکت در انجمن امنیتی آسپن که توسط رادیکال‌های شناخته‌شده‌ای مانند رئیس سابق من، کاندولیزا رایس، اداره می‌شود، منع کرده است. او این ممنوعیت را به مشارکت در رویدادهای اتاق‌های فکر گسترش داده است، جایی که افسران ممکن است با ژنرال‌ها و دریاسالاران بازنشسته، و همچنین سفیران سابق، معاونان وزیر دفاع، جاسوسان بازنشسته و از همه بدتر، افرادی با مدرک دکترا که زبان‌های خارجی یا تحقیقات عملیات می‌دانند، ملاقات کرده و حتی وارد بحث شوند.

آخرین جنون ضد روشنفکری پنتاگون به شکل تلاش برای بازسازی سیستم آموزشی نظامی نمود پیدا کرده است. ارتش، به شرمساری خود، و ظاهراً فقط به این دلیل که لورا لومر گفت باید چنین کند، با خضوع جن ایسترلی را از سمتش در هیئت علمی وست پوینت اخراج کرده است، با وجود اینکه او فارغ‌التحصیل این آکادمی، یک محقق رودز، یک کهنه‌سرباز سه بار اعزامی به جنگ افغانستان، و یک متخصص امنیت سایبری معتبر است. در این مورد، حداقل، به نظر می‌رسد دان دریسکول، وزیر ارتش، از بخش "شرافت" در شعار وست پوینت، "وظیفه، شرافت، کشور"، دست کشیده است.

از شماره فوریه ۱۹۰۷: روح وست پوینت کهن

جان فلان، وزیر نیروی دریایی – که تجربه دریانوردی و نظامی او مسلماً صفر است – دستور داده است به معاون اجرایی خود که ۶۰ استاد غیرنظامی را از آکادمی نیروی دریایی ایالات متحده اخراج کند، به گزارش فاکس نیوز، و آن‌ها را با اعضای هیئت علمی نظامی جایگزین کند تا "استانداردهای آمادگی جسمانی، مهارت‌های دریایی و تیراندازی را به عنوان مؤلفه‌های اساسی روحیه جنگجویی" ارتقا دهد. (توجه: باید "مؤلفه‌ها" – جمع – باشد، اما مردان کشنده نیازی به گرامر ندارند.) او دستور داد که علوم انسانی به‌طور ویژه هدف قرار گیرند. آکادمی نیروی هوایی ایالات متحده نیز در همین مسیر پیش می‌رود.

شاید این دستور ناشی از آن باشد که فلان بیش از حد سی. اس. فورستر و پاتریک اوبراین خوانده و معتقد است که کلید رهبری دریایی در دستور دادن به ملوانان شجاع برای عقب کشیدن بادبان‌ها، شلیک دو گلوله توپ از نزدیک به ناوچه دشمن، و سوار شدن به آن در میان دود با قمه در دست است. در این صورت، شاید او بخواهد در مورد پیشرفت‌های فناوری و تاکتیک‌های دریایی از سال ۱۸۰۰ به بعد مطالعه کند.

به احتمال زیاد، فلان در حال تملق‌گویی از رئیس خود است که دوست دارد در مورد فضایل جنگجویی فخر بفروشد تا از کار سخت رفع عقب‌ماندگی در نگهداری کشتی‌ها که نیروی دریایی را فرسوده کرده است، یا فرو رفتن عمیق در پیچیدگی‌های یکپارچه‌سازی موشک‌ها، حملات سایبری، شناسایی فضایی، مین‌ها، هواپیماهای سرنشین‌دار و پهپادهای زیرسطحی در یک عملیات طولانی در نزدیکی تایوان، اجتناب کند. فلان، مانند دیگر مقامات سابقاً محترم مانند کوین هست، مدیر شورای ملی اقتصاد، که آخرین بار با لبخندی ضعیف اخراج رئیس اداره آمار کار را به دلیل ارائه آمارهای نامطلوب توجیه می‌کرد، ممکن است با چیزی همراهی کند که می‌داند احمقانه است تا رئیس جاهل و بداخلاق خود را راضی کند. در این صورت، این کار چندان با فضیلت جنگجویی سازگار نیست.

بیشتر افسران – تقریباً ۸۰ درصد – از طریق برنامه‌های ROTC و انتصاب مستقیم، و نه از طریق آکادمی‌های نظامی، مأمور می‌شوند. اگر آموزش توسط اساتید غیرنظامی با روحیه جنگجویی ناسازگار باشد، پس این بدان معناست که رهبران پنتاگون معتقدند چهار نفر از هر پنج افسر مأمور، برای خدمت نامناسب هستند. به شرمساری آن‌ها، به نظر نمی‌رسد ژنرال‌ها با اعتراض شدید به این اقدامات، شغل خود را به خطر انداخته باشند – به نظر می‌رسد بردگی در پنتاگون به رهبران غیرنظامی محدود نمی‌شود.

اگر پنتاگون اساتید نظامی بیشتری را به آکادمی‌های خدمات نظامی اختصاص دهد، ممکن است در نهایت متوجه شود که اساتید نظامی آن عمدتاً مدارک پیشرفته خود را از همان مؤسسات آموزشی دریافت می‌کنند که در چنگال جهانی‌گرایان هویت‌زده هستند. و راز تاریک این است که دانشجویان فارغ‌التحصیل نظامی (من بسیاری از آن‌ها را آموزش داده‌ام) با شور و اشتیاق وارد زندگی آکادمیک می‌شوند و اغلب مایلند در آنجا باقی بمانند.

همه این‌ها اگر وحشتناک و مخرب نبود، سرگرم‌کننده می‌شد. اعضای هیئت علمی غیرنظامی در مؤسسات آموزشی نظامی نقش حیاتی ایفا می‌کنند: برخلاف همکاران نظامی خود، آن‌ها می‌توانند تمام عمر خود را وقف تسلط بر تخصص‌هایشان، از جمله تدریس، کنند. آن‌ها می‌توانند دانشجویان را با دنیایی وسیع‌تر آشنا کنند؛ آکادمی‌های خدمات نظامی، به‌ناچار، مکان‌هایی درون‌گرا هستند که دانشجویان همگی لباس‌ها، مدل مو و آرزوهای مشابهی دارند. در حالی که مهم است افسران در بخش‌هایی مانند زبان انگلیسی تدریس کنند – ژنرال فردریک فرانک، یکی از فرماندهان نیروهای آمریکایی در عراق در سال ۱۹۹۱، در حین تدریس در وست پوینت یک کلوپ شعر را اداره می‌کرد – آن‌ها طبیعتاً نمی‌توانند ستون فقرات چنین بخش‌هایی باشند. مشاغل پرمشغله آن‌ها به سادگی زمان لازم را به آن‌ها نمی‌دهد.

بخوانید: رئیس‌جمهور خطاب به ارتش تغییر شکل یافته خود سخنرانی می‌کند

در مؤسسات آموزشی نظامی حرفه‌ای پیشرفته‌تر مانند کالج‌های جنگ، غیرنظامیان تقریباً همیشه تخصص عمیق‌تری نسبت به همتایان نظامی خود در زمینه‌هایی مانند تاریخ نظامی، فرهنگ خارجی، و سیاست، و حتی در موضوعات فنی مانند عملیات سایبری خواهند داشت. اخلاق آمریکایی این است که افسران در صورت امکان باید متخصصان عمومی باشند، در حالی که تدریس و پژوهش نیاز به تخصص بیشتری دارد.

متأسفانه، احتمال پاکسازی‌های بیشتر از اساتید غیرنظامی وجود دارد. روس‌ها و چینی‌ها فقط می‌توانند شادمان باشند. یک نقطه عطف تاریخی: آکادمی جنگ معروف "کریگساکادمی" (Kriegsakademie)، دانشکده جنگ ستاد کل آلمان، به جز در موضوعاتی مانند آموزش زبان، عمدتاً تحت سلطه افسران بود. این امر به پرورش فرهنگ نظامی ستیزه‌جو و از نظر استراتژیک کندذهنی در سال‌های قبل از جنگ جهانی اول کمک کرد. در همین حال، بزرگترین مورخ نظامی آلمانی قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، هانس دلبریوک (Hans Delbrück)، به دلیل انتقادات روشنگرانه خود از دیدگاه‌های ستاد کل، توسط ارتش آلمان طرد شد. اگر ارتش او را قبل از اینکه ستاد کل کشورشان را به فاجعه جنگ جهانی اول سوق دهد، استخدام می‌کرد و به حرف‌هایش گوش می‌داد، وضعیت بسیار بهتری داشت.

ویلیام فرانسیس باتلر، یک ژنرال بریتانیایی ویکتوریایی که از دشت‌های کانادا تا سواحل کوروماندل هند خدمت کرده بود، یک فرمانده بااستعداد و به همان اندازه یک نویسنده بااستعداد بود. او در زندگی‌نامه نابغه نظامی عجیب، چارلز گوردون، از "ایده رایج در ذهن بسیاری از افراد که سرباز باید گونه‌ای از انسان متمایز از بقیه جامعه باشد" که "باید صرفاً و فقط یک سرباز باشد، آماده برای تخریب به محض دریافت دستور برای این منظور، اما هیچ چیز از کار ساخت‌وساز نداند" ابراز تأسف کرد.

او نتیجه گرفت: "ملتی که اصرار بر کشیدن خطی پهن از تمایز بین مرد جنگی و مرد متفکر داشته باشد، در معرض آن است که جنگش را توسط احمق‌ها و فکر کردنش را توسط ترسوها انجام دهد."

متأسفانه، این همان سمتی است که تصمیمات پنتاگون نیروهای مسلح ایالات متحده را به آن سوق می‌دهد. نوعی از سرباز وجود دارد که فقط در کنار کسانی که دقیقاً شبیه او در دیدگاه و تعصبات هستند، احساس راحتی می‌کند. همانطور که این دستورالعمل‌های اخیر نشان می‌دهند، در مورد هگست، به نظر می‌رسد این افراد همان احمق‌های باتلر هستند.