تصویرگری از آلوارو دومینگز/نیویورک تایمز
تصویرگری از آلوارو دومینگز/نیویورک تایمز

قرار بود اروپا را نجات دهند، اما در عوض آن را به سوی وحشت سوق می‌دهند

حدود یک دهه پیش، موجی از پوپولیسم در سراسر اروپا گسترش یافت. رای‌دهندگان که از بحران مالی به ستوه آمده بودند، به جای احزاب جریان اصلی، به گزینه‌های پرخطر روی آوردند و آشفتگی را در سیاست‌های معمولاً باثبات قاره تهدید کردند. این دوره برای رهبران اروپا زمان نگران‌کننده‌ای بود. اما کارشناسان به آن‌ها اطمینان می‌دادند که خطر تسلط راست افراطی بیش از حد بزرگ‌نمایی شده است. آن‌ها معتقد بودند که سیستم‌های انتخاباتی قوی، خاطرات نه چندان دور از دیکتاتوری‌ها و حمایت ضعیف در میان رای‌دهندگان ثروتمندتر، سقف‌های محکمی برای حمایت از شورشیان ایجاد می‌کند.

امروز مشخص است که اعتماد آن‌ها اشتباه بود. احزاب راست افراطی به جمع‌آوری آرا ادامه داده‌اند، خود را در نهادهای اروپایی تثبیت کرده‌اند، اصول کلیدی گذار سبز را معکوس کرده و سیاست‌های مرزی سخت‌گیرانه‌تری را تحمیل کرده‌اند. آن‌ها در مجارستان و ایتالیا حکومت می‌کنند و به زودی در جمهوری چک نیز حاکم خواهند شد؛ حتی در فنلاند و سوئد که از نظر تاریخی سوسیال‌دموکرات هستند، رهبران محافظه‌کار به حمایت آن‌ها متکی هستند. آن‌ها یک مشوق در کاخ سفید و یک مشوق دیگر در رأس پلتفرم ایکس دارند.

ممکن است اوضاع بدتر نیز بشود. در اقتصادهای پیشرو اروپا، دولت‌های میانه‌رو به شدت در حال شکست هستند. در فرانسه، دولت رئیس‌جمهور امانوئل ماکرون در سقوط آزاد است، در حالی که حزب اجتماع ملی مارین لوپن در نظرسنجی‌ها غالب است. در آلمان، به نظر می‌رسد صدراعظم فریدریش مرتس قادر نیست رای‌دهندگان را از حزب ناسیونالیست «آلترناتیو برای آلمان» دور کند، حتی با وجود اینکه سرویس اطلاعاتی این کشور آن را یک تهدید افراط‌گرا معرفی کرده است. در بریتانیا، نخست‌وزیر کایر استارمر تقریباً به همان سرعتی که حزب ضد مهاجرتی «رفرم بریتانیا» در حال اوج‌گیری است، در حال سقوط است. صحنه برای یک پیروزی قاطع راست افراطی آماده شده است.

یک دوچرخه‌سوار در حال عبور از کنار حروف “A.F.D.” که روی دیواری اسپری شده‌اند.
حمایت از حزب آلترناتیو برای آلمان در حال افزایش است، حتی با وجود اینکه سرویس اطلاعاتی این کشور آن را یک تهدید افراط‌گرا معرفی کرده است. اعتبار تصویر... آلیونا کارداش برای نیویورک تایمز
آلیونا کارداش برای نیویورک تایمز

این وضعیت لازم نیست که اینگونه باشد. در سایر نقاط اروپا، دولت‌های کثرت‌گرا و جریان اصلی نشان داده‌اند که می‌توان راست افراطی را عقب راند — نه فقط با محکوم کردن خطر پوپولیستی، بلکه با متقاعد کردن رای‌دهندگان به یک پروژه روشن برای آینده. راست افراطی برای بیگانگان جذاب است؛ زمانی که مخالفان طبیعی‌اش امید خود را از دست می‌دهند و به پای صندوق‌های رای نمی‌آیند، این حزب رشد می‌کند. برای شکست دادن آن، دولت‌ها باید اجماع را حول یک دموکراسی قوی‌تر، سبزتر و امن‌تر ایجاد کنند؛ دموکراسی‌ای که بتواند حامیان خود را الهام بخشد و دل‌های ناامیدان را بازگرداند.

خوشبختانه، این امر هنوز امکان‌پذیر است. رهبران میانه‌رو در پاریس، برلین و لندن مصرّانه بر این باورند که صعود راست افراطی اجتناب‌ناپذیر نیست. در واقع، آن‌ها اغلب می‌گویند که توقف آن یکی از ماموریت‌های اصلی آن‌هاست. مشکل این است: آن‌ها در حال از بین بردن این فرصت هستند.

«من همه کار خواهم کرد تا شما هرگز دلیلی برای رای دادن به افراط‌گرایان نداشته باشید.»

این سخنان در ماه مه ۲۰۱۷ بیان شد، زمانی که فرانسه برای اولین بار آقای ماکرون را به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب کرده بود. او در بیرون از موزه لوور، به رای‌دهندگان خانم لوپن قول داد و تاکید کرد که می‌تواند به نگرانی‌های آن‌ها پاسخ دهد. در ماه‌های پس از آن، او اغلب برنامه خود را برای کاهش حمایت از حزب اجتماع ملی تبلیغ می‌کرد. این برنامه بر احیای اقتصادی متمرکز بود و فرانسه را به آنچه او «کشور استارت‌آپ پویا» می‌نامید، تبدیل می‌کرد.

از همان ابتدا، این ماموریتی از بالا بود. آقای ماکرون به عنوان رئیس‌جمهوری ژوپیترگونه که فراتر از سیاست‌های عادی قرار داشت، به فرانسوی‌ها قول درد اکنون برای پاداش فردا را داد. بسیاری ممکن است از سیاست‌های او، از کاهش مالیات برای ثروتمندترین‌ها گرفته تا افزایش سن بازنشستگی، ایراد بگیرند. حتی ممکن است از برخورد خشن پلیس با اعتراضات شوکه شوند. اما در نهایت، به نظر او، آن‌ها از پاداش‌های اقتصادی بهره‌مند خواهند شد و از او تشکر خواهند کرد.

اما چنین نشد. در سال ۲۰۲۲ رای‌دهندگان اکثریت او را سلب کردند. آقای ماکرون با دور زدن پارلمان برای تصویب تغییرات بازنشستگی پاسخ داد و در سال ۲۰۲۴ انتخابات پارلمانی زودهنگام برگزار کرد. فرانسوی‌ها به جای دادن یک ماموریت جدید به او، او را طرد کردند و نتیجه آن یک مجلس فلج و ناتوان از تشکیل دولت پایدار بود. فرانسه اکنون در دو سال گذشته پنج نخست‌وزیر را به خود دیده است. آقای ماکرون ممکن است تا پایان دوره خود در سال ۲۰۲۷ به سختی ادامه دهد، اما خانم لوپن و حزب اجتماع ملی در کمین نشسته‌اند.

تصویری از امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه.
امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه. اعتبار تصویر... عکس پول توسط جولین دی روزا
جولین دی روزا
عکسی از مارین لوپن.
مارین لوپن، رهبر حزب راست افراطی اجتماع ملی فرانسه. اعتبار تصویر... استفان دی ساکوتین/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ
استفان دی ساکوتین/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ

اگر آقای ماکرون از موضع ضعف بیش از حد قاطع است، آقای استارمر از موضع قدرت بیش از حد محتاط است. با وجود اینکه حزب کارگر او سال گذشته اکثریت قاطع پارلمانی را به دست آورد، با احتیاط چشمگیری حکومت کرده است. شعار آن برای مدیریت اقتصادی هوشمند — مهار هزینه‌ها امروز و امید به رشد فردا — به رای‌دهندگان الهام نبخشیده است و هاله اولیه احتیاط مدیریتی آن محو شده است. کاهش هزینه‌ها برای بازنشستگان و افراد معلول چنان نامحبوب از آب درآمد که مجبور شدند آن‌ها را کنار بگذارند و دولت را در آشفتگی فرو برد.

ترکیب این بی‌هدفی با یک رگه سرکوب‌گرانه توسط آقای استارمر نیز کمکی به وضعیت نمی‌کند. پس از تنبیه شدید قانون‌گذاران حزب کارگر بر سر آراء مربوط به رفاه، او تظاهرات حامیان فلسطین را سرکوب کرد و به شکل مضحکی سازمان فعال Palestine Action را یک گروه تروریستی اعلام کرد. اعتراضات گسترده و مکرر علیه این ممنوعیت، با تصاویری از مادربزرگ‌های خوش‌خو که توسط پلیس بازداشت می‌شدند، آزادی بیان را به یک زخم باز برای او تبدیل کرده است.

این در تضاد آشکار با ناکامی دولت در مقابله با چالش‌هایی است که توسط حزب «رفرم بریتانیا» و رهبر پرشور آن، نایجل فاراژ، ایجاد شده است. آقای استارمر به طور نامنظم بین تفکر درباره خطراتی که مهاجرت برای انسجام ملی ایجاد می‌کند — با زبانی که او بعدها گفت پشیمان است — و نژادپرست خواندن سیاست‌های این حزب در نوسان بوده است. در تمام این مدت، او نتوانسته با روایت حزب رفرم مقابله کند یا ابتکار عمل سیاسی را در جای دیگری به دست گیرد. جای تعجب نیست که حمایت از حزب کارگر به ۱۸ درصد کاهش یافته، در حالی که حمایت از حزب رفرم به ۳۰ درصد رسیده است.

در آلمان، آقای مرتس — جدیدترین رهبر از این سه نفر — صریح‌تر عمل کرده است. او می‌تواند به یک نوآوری بزرگ از زمان پیروزی در انتخابات ماه فوریه افتخار کند: تسهیل محدودیت‌ها بر استقراض دولتی برای سرمایه‌گذاری در بخش نظامی. برای قضاوت نتایج هنوز زود است، اما ریسک‌ها بالا هستند. دموکرات‌های مسیحی آقای مرتس و شرکای ائتلافی آن‌ها، سوسیال‌دموکرات‌ها، آینده آلمان را نه تنها برای دفاع در برابر روسیه، بلکه به عنوان یک استراتژی بسیار ضروری برای احیای صنعتی، بر روی نظامی‌سازی مجدد قمار کرده‌اند.

تاکنون، این استراتژی هیچ نشانه‌ای از خنثی کردن حزب رو به رشد «آلترناتیو برای آلمان» را نشان نمی‌دهد. اگرچه این حزب در برابر کاهش محدودیت‌های استقراض مقاومت کرده است، اما آن نیز خواستار توسعه گسترده‌ای از صنایع نظامی و ارتش است — البته تحت رهبری آلمان و نه اروپا. این حزب از برنامه‌های اتحادیه اروپا برای صنعتی‌سازی سبز مجدد گله‌مند است اما به ایجاد شغل در صنعت تسلیحات روی خوش نشان می‌دهد.

آقای مرتس اصرار دارد که دولت موفق، جذابیت حزب آلترناتیو برای آلمان را کاهش خواهد داد. اما این حزب روز به روز قوی‌تر می‌شود، به عنوان اپوزیسیون اصلی عمل می‌کند و مرتباً در نظرسنجی‌های ملی پیشتاز است. بخشی از حمایت از این حزب ناشی از درخواست آن برای قطع حمایت نظامی آلمان از اوکراین است. با این حال، توانایی آن در تصاحب برنامه اصلی او، یعنی نظامی‌سازی به عنوان ابزاری برای دوباره بزرگ کردن آلمان، باید به صدراعظم خوراک فکری بدهد.

این دولت‌ها البته با هم متفاوت‌اند. اما همه آن‌ها با مهاجرت مخالف بوده‌اند. در فرانسه، آقای ماکرون — که «روند بی‌تمدنی» ناشی از تازه‌واردان را محکوم می‌کند — برای محدود کردن حقوق رفاهی مهاجران به قانون‌گذاران اجتماع ملی تکیه کرده است. در بریتانیا، آقای استارمر بابت «خسارت جبران‌ناپذیر» ناشی از مهاجرت انبوه عذرخواهی کرده و تغییرات سختگیرانه‌ای در قوانین پناهندگی اعمال کرده است. در آلمان، آقای مرتس اخراج‌ها را افزایش داده و قول داده است «اخراج‌ها را در مقیاس بسیار بزرگ» انجام دهد و مهاجران را خطری برای زنان معرفی کرده است.

اگر هدف از این اقدامات جلب نظر رای‌دهندگانی است که از مهاجرت ناراضی‌اند، پس کارساز نبوده است. به جای پاداش دادن به مقلدان میانه‌رو، آن‌ها بیش از پیش به اصل ماجرا روی می‌آورند.

اما ظاهراً این اتفاق در دانمارک رخ نمی‌دهد.

در انتخابات اروپایی سال ۲۰۱۴، حزب ملی‌گرای مردم دانمارک تقریباً ۲۷ درصد آرا را به دست آورد — یک پیشرفت چشمگیر که نوید آینده‌ای بزرگ را می‌داد. با این حال، در انتخابات مشابه در سال ۲۰۲۴، تنها ۶ درصد کسب کرد. در دهه‌ای که راست افراطی در سراسر اروپا اوج گرفت، در دانمارک عقب‌نشینی کرد. چه اتفاقی افتاد؟

عکسی از مته فردریکسن.
مته فردریکسن، نخست‌وزیر دانمارک. اعتبار تصویر... جاناتان ناکستراند/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ
جاناتان ناکستراند/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ
عکسی از پدرو سانچز.
پدرو سانچز، نخست‌وزیر اسپانیا. اعتبار تصویر... بورخا پویگ دی لا بلاکاسا/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ
بورخا پویگ دی لا بلاکاسا/خبرگزاری فرانسه — گتی ایماژ

برای برخی، پاسخ واضح به نظر می‌رسد: دولت چپ‌میانه، تحت نخست‌وزیر مته فردریکسن، مهاجرت را سرکوب کرد. درست است که او، که از سال ۲۰۱۹ در قدرت است، رویکرد سختگیرانه‌ای در این زمینه اتخاذ کرده است. او با برخورد با تازه‌واردان به عنوان ساکنان موقت به جای ساکنان دائمی برای ادغام، سوری‌ها را به ترک دانمارک ترغیب کرده، مسکن اجتماعی را کاهش داده در مناطقی با جمعیت اقلیت زیاد و معامله‌ای را با رواندا امضا کرده تا مهاجران را در خاک آفریقا پردازش کند. تحسین‌کنندگان می‌گویند این رویکرد در انتخاب مجدد او در سال ۲۰۲۲ نتیجه‌بخش بوده است.

جمعیتی از تظاهرکنندگان که پرچم‌ها و تابلوهای قرمز در دست دارند. یکی از تابلوها می‌خواند، “Sánchez sigue, sí” (سانچز ادامه می‌دهد، بله).
گردهمایی‌ای در حمایت از آقای سانچز در مادرید در سال گذشته. اعتبار تصویر... رودریگو خیمنز/EPA، از طریق شاتراستاک
رودریگو خیمنز/EPA، از طریق شاتراستاک

این روایت در بهترین حالت یک‌بعدی و در بدترین حالت یک افسانه است. اولین دولت خانم فردریکسن، که به حمایت چپ‌گرایان و یک حزب لیبرال متکی بود، نه تنها به خاطر رویکرد سختگیرانه خود نسبت به مهاجرت، بلکه به دلیل برنامه بلندپروازانه خود برای صنعتی‌سازی مجدد سبز نیز قابل توجه بود. این برنامه شامل سرمایه‌گذاری عظیم در انرژی‌های تجدیدپذیر، تعیین اهداف پیشرفته بین‌المللی در زمینه کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای و — تنها در میان تولیدکنندگان بزرگ نفت — تعیین یک تاریخ الزام‌آور قانونی برای توقف حفاری بود.

دولت اصرار داشت که تبدیل به مشاغل سبز، پایان رفاه دانمارک نیست بلکه ابزار ضروری برای دستیابی به آن است – و این ادعا را با تامین مالی حمایت کرد. مداخله‌گرایی اقتصادی، همراه با روایتی قانع‌کننده در مورد مقابله با یک چالش تعیین‌کننده عصر، موفقیت انتخاباتی را به ارمغان آورد. امروز، بزرگترین نگرانی‌های دانمارکی‌ها تغییرات اقلیمی و مراقبت‌های بهداشتی است، نه مهاجرت.

اسپانیا بسیار بزرگتر، از نظر داخلی تقسیم‌شده‌تر و به مراتب کمتر از دانمارک ثروتمند است. اما درسی که از آن برای مهار راست افراطی می‌توان گرفت، عمومی‌تر است. پدرو سانچز، نخست‌وزیر از سال ۲۰۱۸، موفق‌ترین سیاستمدار چپ‌میانه در اروپا و از قدیمی‌ترین سران دولت در اتحادیه اروپا است. پس از تقریباً شش سال ائتلاف با احزاب چپ، حزب کارگران سوسیالیست اسپانیا در نظرسنجی‌ها حدود ۳۰ درصد را به خود اختصاص داده است.

چگونه؟ با موضع‌گیری. در دوران پاندمی، دولت قیمت انرژی را سقف‌گذاری کرد، کارگران پیک اپلیکیشن‌ها را به عنوان کارگرانی با حقوق به رسمیت شناخت و برخی از حمایت‌های کارگری را بازگرداند. سپس به شدت حداقل دستمزد را افزایش داد و بر ثروت‌های بزرگ مالیات بست. حزب آقای سانچز با دادن دلایلی به پایگاه خود برای وفاداری، روند رای‌دهندگان با درآمد پایین و تحصیلات کمتر برای رویگردانی را معکوس کرد. و این کار را در حالی انجام داد که سیاست مهاجرتی پذیرایی گسترده‌ای را دنبال می‌کرد.

این مسیر بدون مشکل نبوده است. آقای سانچز با تنش‌هایی در ائتلاف خود، یک قوه قضائیه بسیار سیاسی‌شده و درگیری‌هایی بر سر جدایی‌طلبی کاتالونیا مواجه شده است. انتظار می‌رفت که او در انتخابات ۲۰۲۳ به ائتلاف راست‌گرایانی که شامل حزب راست افراطی وکس (Vox) بود، ببازد. با این حال، او با افزایش مشارکت رای‌دهندگان — نه فقط با هشدار در مورد تهدید راست افراطی، بلکه با جمع‌آوری رای‌دهندگان پشت دستاوردهای دولتش — مانع از صعود آن شد. او به اسپانیایی‌ها داستانی درباره رفاه آینده‌شان و خطراتی که با آن مواجه‌اند، گفت. و این کارساز بود.

هر دو نخست‌وزیر با مشکلاتی روبرو هستند. پس از انتخاب مجدد خانم فردریکسن، او به متحدان میانه‌روتر روی آورد و شروع به از دست دادن حمایت کرد. ذی‌نفعان اصلی احزاب چپ‌گرایانی بودند که او زمانی با آن‌ها متحد بود، اما گروه‌های کوچک ضد مهاجرت نیز در حال رشد هستند. خانم فردریکسن، که حزب سوسیال‌دموکرات او در انتخابات محلی ماه گذشته عملکرد ضعیفی داشت، واضح است که دیگر نیروی انتخاباتی سابق نیست. با این حال، شور و شوق رای‌دهندگان برای گزینه‌های مترقی دیگر نشان می‌دهد که نارضایتی ملی‌گرایانه تنها جایگزین نیست.

آقای سانچز نیز با مشکلاتی روبرو بوده است. بدون داشتن اکثریت از سال ۲۰۲۳، او نتوانسته بودجه‌ای را تصویب کند. در غیاب اقدامات بازتوزیعی جدید، حمایت مردمی از متحدان چپ‌گرای او به شدت کاهش یافته است و رسوایی‌ها در حزبش به درخواست‌های خشمگین برای استعفای او دامن زده است. محبوبیت حزب وکس افزایش یافته و یک راست افراطی عجیب‌تر، جوان‌تر و توطئه‌باورتر به نام «حزب تمام شد» (The Party’s Over) شکل گرفته است.

حتی اگر این رهبران امروز بیش از گذشته درگیر نبرد باشند، کارنامه آن‌ها ارزش جسارت سیاسی را نشان می‌دهد. آن‌ها دستور کارهای ملی را تغییر دادند، مسائل عدالت اقتصادی و مالیاتی را سیاسی کردند و به رای‌دهندگان کارگر نشان دادند که احزاب جریان اصلی در کنار آن‌ها هستند. دیگر رهبران اروپایی باید این درس را بیاموزند — و هنوز هم می‌توانند.

در فرانسه، این ممکن است شامل یک مالیات بر ثروت، تثبیت دولت و افزایش درآمدهای بسیار مورد نیاز باشد. در بریتانیا، دولت می‌تواند با مهار قبوض گاز، مالیات بر غول‌های انرژی و احیای برنامه‌های سرمایه‌گذاری سبز، استانداردهای زندگی را بالا ببرد. در آلمان، دولت می‌تواند محدودیت‌های سرمایه‌گذاری را برای نوسازی زیرساخت‌ها، از راه‌آهن گرفته تا مسکن، کاهش دهد و نوع دیگری از محرک اقتصادی را ارائه کند.

این‌ها به هیچ وجه رویا نیستند، بلکه همگی از نظر سیاسی امکان‌پذیرند: تعداد آرا در پارلمان وجود دارد و همه زمان کافی تا انتخابات بعدی دارند. در حالی که احزاب راست افراطی خود را صدای مردم عادی جلوه می‌دهند، اکثر رای‌دهندگان به دلیل آن‌ها جذب نشده‌اند و مشتاق دلایلی برای امیدواری دوباره هستند. برای این دولت‌ها کار زیادی نمی‌برد تا کمی امید به آن‌ها بدهند.

یک صحن قانون‌گذاری بزرگ و خالی.
صحن پارلمان اروپا در استراسبورگ، فرانسه. اعتبار تصویر... کریستوف پتی تسون/EPA، از طریق شاتراستاک
کریستوف پتی تسون/EPA، از طریق شاتراستاک

و اگر چنین نکنند؟ برخی اکنون با این تسلی خود را راضی می‌کنند که وقتی احزاب راست افراطی به قدرت می‌رسند، به زودی از رمق می‌افتند.

آنها می‌توانند به انتخابات اخیر هلند اشاره کنند که در آن حزب ملی‌گرای آزادی خیرت ویلدرز — بزرگترین نیروی در دولت قبلی — موضع خود را از دست داد و به نفع حزب لیبرال دموکرات‌ها ۶۶ عقب‌نشینی کرد. دوره کوتاه و ناموفق حزب آزادی در قدرت، داستانی دلگرم‌کننده از بی‌کفایتی ریشه‌دار پوپولیست‌ها را روایت می‌کند. با این حال، این نتیجه خوشبینانه به طور کامل نتیجه انتخابات را منعکس نمی‌کند. در حالی که آقای ویلدرز سقوط کرد، حامیان سابق او عمدتاً به احزاب مشابه روی آوردند و مجموع آرای راست افراطی ثابت ماند. پیشروی او ممکن است متوقف شده باشد، اما راست افراطی همچنان در حال تقویت است.

تا سال ۲۰۳۰، این احتمال وجود دارد که ما نه درباره رای‌دهندگانی که با پوپولیسم معاشقه می‌کنند، بلکه درباره احزاب راست افراطی که کشورهای اصلی اروپا را رهبری می‌کنند، صحبت کنیم. چهره‌هایی مانند آقای فاراژ، خانم لوپن و آقای ویلدرز می‌توانند در سراسر اروپا قدرت داشته باشند. اگر چنین شود، آن‌ها دولت‌هایی با اختیارات جدید و خطرناک را به ارث خواهند برد. تقویت نیروهای مسلح قاره، در حالی که کشورها هزینه‌های نظامی را افزایش می‌دهند و جوانان را دوباره به یونیفرم فرامی‌خوانند، نمونه‌ای از این وضعیت است. همچنین اقدامات سرکوبگرایانه‌ای که دولت‌ها برای خفه کردن مخالفت و اعتراض، به ویژه در مورد مسائل جنگ و صلح، انجام داده‌اند.

حتی اگر دولت‌های کوتاه‌مدت فرانسه اندکی از وایمار را به یاد آورند، این بازگشت به فاشیسم تاریخی نیست. احزاب راست افراطی امروز بیشتر احتمال دارد که به جای اعتراضات خیابانی گسترده، خشم آنلاین را برانگیزند. منافع ملی آن‌ها اغلب متفاوت است، همانطور که ایده‌هایشان: برخی رفاه‌گراتر، برخی تکنو-لیبرتارین یا توطئه‌گرا هستند. اما با وجود تمام تفاوت‌هایشان، آن‌ها به وضوح می‌توانند با محافظه‌کاران جریان اصلی و حامی کسب‌وکار توافق کنند. آن‌ها آماده‌اند تا یک باور جدید از «اروپایی بودن در محاصره» را پیش ببرند، نه با ترک اتحادیه اروپا، بلکه با تغییر آن از درون.

یک اتحادیه اروپای راست افراطی چگونه خواهد بود؟ برای مثال، برنامه معامله سبز اروپا از بین خواهد رفت. در عوض، سرمایه‌گذاری اروپا احتمالاً به بازسازی ارتش‌های ملی، گسترش دستگاه اخراج‌های گسترده و سخت‌تر کردن مرزهای خارجی اروپا خواهد رفت. خصوصی‌سازی تدریجی، به ویژه در بخش بهداشت و درمان، می‌تواند با پلیس مبتنی بر هوش مصنوعی ترکیب شود تا فقرا و آسیب‌پذیران را تحت کنترل درآورد.

پناهندگان اوکراینی، به عنوان بخشی از یک چرخش گسترده‌تر علیه اوکراین، با سوءظن مورد استقبال قرار خواهند گرفت و مسلمانان و سایر اقلیت‌ها هدف بازگرداندن اجباری در برنامه‌ای بی‌رحمانه موسوم به «بازمهاجرت» قرار خواهند گرفت. اگر قاره به جنگ تمام‌عیار سقوط کند – که تهدیدی واقعی در پی فروپاشی نظم بین‌المللی است – بازداشت «ناخواسته‌ها» و سربازگیری عمومی برای بقیه دور از ذهن نخواهد بود.

حتی چنین دهه ۲۰۳۰ هولناکی نیز در جنبه‌های مهمی با دهه ۱۹۳۰ متفاوت خواهد بود. هنوز ساعت نیمه‌شب قرن نیست. اما اروپایی که به دست ایدئولوگ‌های راست افراطی سپرده شود و به یک آمریکای ناسیونالیست متعهد باشد، می‌تواند وحشت‌های خاص خود را به بار آورد. مگر اینکه دولت‌های میانه‌رو قاره مسیر خود را تغییر دهند، راست افراطی می‌تواند اروپا را از آن خود کند. پس از آن، همه چیز غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود.